گفتمانی که نگارنده با عبارت کلی “ایران شدن ایران” سعی در ایضاح مقاصد و اهداف راهبردی آن را دارد، گفتمانی ست که مشخصه های منحصربفرد آن، از آرای دکتر بیژن عبدالکریمی، قابل استخراج است. عبارت سهل و ممتنعی که برای توصیف کلیات این گفتمان، به کار رفته است، در نگاه اول، عبارتی به غایت سهل و ممتنع است، و نگارنده آرزومندانه و صد البته با التفات به شرایط امکان تحقق آن، گشودن معانی مستتر در بطون متکثر آن را متعهد شده است: “ایران شدن ایران”!
عناصر اصلی دخیل در این گفتمان برای وضعیت پروبلماتیک امروز ایران عبارتند از:
- “توسعه نیافتگی تاریخی” به عنوان مسئله ی اصلی امروز ما
- تکثر فرهنگ های محلی، قومیت ها، و عناصر هویت ساز ملی، به عنوان یک امکان و فرصت
- “حکمت و معنویت ایرانی” و “اسلام” به عنوان مولفه های بنیادین فرهنگی
- بی عدالتی، فقر و شکاف طبقاتی به عنوان پیامدهای فقدان ثروت و عدم تولید ثروت
- فشار تحریم های اقتصادی نظام سلطه به عنوان تهدید بیرونی
- پروپاگاندای رسانه های خارجی به عنوان برهم زنندگان نظم
- نقش و جایگاه روشنفکران به عنوان نیروهای خودآگاه به وضعیت بحرانی کشور
- نقش و جایگاه قدرت سیاسی به عنوان نیروی مستقر حافظ منافع ملی
- وجود شکاف در وجدان اجتماعی-تاریخی ایرانیان از زمان مواجهه با مدرنیته به عنوان مهمترین شاخصه ی توصیف هستی اجتماعی
- وجود دوقطب سنت گرا و نوگرا در جامعه به عنوان دو ملت
- “ایران شدن ایران” به عنوان اصلی ترین راهبرد برای تولد یک گفتمان رهایی بخش و انسجام آفرین
با توجه به عناصر فوق الذکر برای راهیابی به کیفیت گفتمانی بالا، و منطبق با واقعیت های اجتماعی امروز جامعه، “وحدت همه ی نیروها حول منافع ملی” را می توان به عنوان مفهوم کانونی چنین گفتمانی قلمداد کرد، که رستگاری همه ی نیروهای جامعه، قومیت ها، شهروندان ، قدرت سیاسی و روشنفکران را به نحوی در کنار هم توصیف و تبیین می کند، اما تضمین توفیق آن با توجه به ابربحرانهای جامعه، به اقبال نیروهای واقعی جامعه و فراگیری این گفتمان در بین آحاد جامعه منوط می باشد، آیا با وجود خلا عظیم گفتمانی در کشور، و با فرض درک ضرورت های فوری حیات اجتماعی از سوی قاطبه ی نیروهای اصیل، گفتمان “ایران شدن ایران” قابلیت برخورداری از مقبولیت عمومی را دارا خواهد بود؟