
استخوانی در گلو
استخوانی در گلو اثر معصومه باقری است که در انتشارات بیکران دانش منتشر شده و با استقبال بینظیری مواجه شده است.
شخصیّت اصلی قصه که داستان از زبان او روایت میشود؛ مصطفی نام دارد و آدمِ پریشانی است. مصطفی از خودش و خانوادهاش و هویتش دور میشود و چندسالی را در تنهایی سپری میکند. عاشق میشود، ازدواج میکند، با جامعه و محیط در تعامل است، امّا به همهچیز شک دارد. این عارضه آنقدر در او حاد شده که گاهی شکهایش تبدیل به یقین میشوند. گاهی حتّی خواننده نمیداند که این روایتها حقیقی هستند یا تخیّلاتِ مصطفی میباشند که فراواقعگرایی به نظر میرسند. امّا همهچیز درحالیکه ساده است، به شکلی پیچیده پیش میرود.
استخوانی در گلو از نظر نوع، نوولهای روانی و از نظر سبکِ نگارش و دیالوگهای فلسفی و مونولوگهای درونی و عشق و زن میتواند از داستانهای سورئالیستی محسوب شود. شخصیت مصطفی سعی دارد در زوایای روح نفوذ کند و وارد دنیایی مبهم و مجهول شود. درواقع جنبه های جهان مادی و ملموس برایش مهّم نیست و تلاش میکند در دنیای اوهام نفوذ کند. طی داستان گاهی خاطرهای از دوران کودکیِ مصطفی بیان میشود. خاطرهای که در ادامه اساسِ اتّفاقاتِ آخر قصه است.
فرزاد رفیقِ مصطفی روانشناس است و به او پیشنهاد میدهد که گزارشی از افکار شکبرانگیز و وهمآلودی را که گمان میکند به یقین تبدیل شدهاند تهیّه و در اختیارش قرار بدهد. مصطفی نیز که به تازگی از مرگِ حسابدارِ شرکتش شوکه شده، پیگیر علّت خودکشی او میشود و به واقعیّتی مخفی در پشتِ پردهی این انتحار روبهرو میشود.
در آخر همین روانشناس، به مصطفی توصیه میکند که برای بهبودِ پارانوئیدش اقدام به درمان کند. در فصلِ آخر مصطفی تمام احتمالات را بر هم می زند و حقیقتِ همهچیز را برملا میکند تا ثابت کند بیمار نیست و تمام شکهایش واقعیّت داشتهاند!

بُرشی از رمان:
صدای مادرم در گوشم اکو میشود که وقتی کودک بودم ترکیبِ رنگها را یادم میداد:
قرمز و آبی میشود بنفش، زرد و آبی میشود سبز، قرمز و زرد میشود نارنجی!
گاهی هم کنارم مینشست و به من ریاضی آموزش میداد. رادیکال و جذر و انتگرال.
دورانِ مدرسهام تمام شده و مُدام از خودم میپرسم رادیکال و جذر و انتگرال به چه دردی میخورند در زندگی؟!
حالا احساسم زیر رادیکال میرود و از دردهایم جذر میگیرد. مجذورِ دردهایم به توانِ بینهایت میرسد و از مساحت، حجم و جرمِ آرزوهایم انتگرال میگیرد و من میمانم و یک مُشت توابعِ هندسی وسطِ تقریبهای حسابشدهی ذهنم!