
اکتبر 30, 2020
با ما؛ درياچهاى به پروازست
و چنین گفت
اولين نفرشان
مرا كنار خودم خاک كنيد
روى سنگ قبرم بنويسيد
نيامده بود كه بماند
بنويسيد رفت
“تا به مرگى كه در اوست خو كند”
با خوابش
به خواب شدند
كوه و جنگل و دريا
ماه و كرانه و سنگ
مگر ستارهى صبح
كه همچون ياس سپيدى
بر پيشانى سحر
مىدرخشيد
شکار سایههاست
برهی هراس
کر میشود
از سکوتی که در هواست
میترسد
از طعمهای که اوست
غروبش را به خون کشیده
گرگ تنهایی
گل به دهان مىرويَم
با ابرهايى
كه بر يخ درياچه شناورند
ابرها را بشكافيم
با ماهيان در رقصايم
ميان جلبكها
و روزنههاى آبى
لب غنچه كنيم
مرجانايم
چشم بگردانيم
مرواريد
با ما
شعرى به شاعرى
با ما
درياچهاى به پروازست
آدم و حواییم
بیهیچ معصیتی
کاش ما را بهشتی بود
تا از آن رانده شویم
تقوای ما
به کار این جهان نمیآید