از چهرههای رماننویسی معاصر مصر که اصولاً به «دوره محفوظ» معروف است، میتوان به عبدالحکیم قاسم اشاره کرد که اخیراً به مرگی زودرس در گذشت؛ و بعد از او رماننویسان دیگری چون محمد بساطی، خیری شلبی، و ابراهیم اصلان رخ در نقاب خاک کشیدند.
بعد از اینها جمال غیطانی نیز ، بعد از اغمائی چند ماهه، و بعد از او ادوار خرّاط با مرگ خود خلأ بزرگی در این عرصه به جا گذاشتند. از این نسل اگر بهاء طاهر، صُنع الله ابراهیم و ابراهیم عبدالمجید (که عمرشان بیش باد) نبودند، شاید میتوانستیم بگوئیم که مرحلهای از رماننویسی در مصر، که قلب رماننویسی عربی به شمار میآید رو به پایان است؛ ولی البته مرحله دهه شصت، و مشخصاً دوره رماننویسی محفوظ، به پایان رسیده یا در آستانه پایان گرفتن است. درگذشت جمال غیطانی، یکی از برجستهترین چهرههای این نسل، بی تردید اشاره دوری به پایان یافتن این عصر است.
«رمانِ پسامحفوظ» در عین حال که هنوز وامدار میراث اوست، اما تنها رقابت و انشعاب را از او به ارث برده است. رمانِ «پَسامحفوظ» شورشی علیه اجتماعیگرائی محفوظ و اولویت دادن او به تاریخ و کشمکشهای طبقاتی و سیاسی بر مسائل فردی است.
در برابر اینها نویسندگان دهه ۶۰ مصر افراد را به جای جامعه و طبقه گذاشتند، و برخلاف شبه مستندنویسی محفوظ، عرصه را بر تخیل و تفنن باز کردند. علاوه بر این نثرنویسی به سبک محفوظ را کنار نهادند و زبانی شعرگونه و اغلب نزدیک به محیطشان برگزیدند. عبدالحکیم قاسم و ادوار خرّاط بی مهابا به محفوظ تاختند که غیطانی پاسخشان داد. ابراهیم اصلان، خیری شلبی، طاهر وطّار، و صُنع الله ابراهیم ترجیح دادند وارد این بحث نشدند. روشن است که رمان و رماننویسی در مصر مرحله جدیدی آغاز کرده است. درگذشت غیطانی، چنانکه غیاب عبدالحکیم قاسم، ابراهیم اصلان و خیری شلبی، و البته حضور طاهر وطّار، صُنع الله ابراهیم و ابراهیم عبدالمجید مناسبتی فراهم آورده که از مرحله سپری شده تقدیر کنیم و در ردهای شایسته مقامش در تاریخ ادبیات مصر جای دهیم.
جمال غیطانی همدم و یار نجیب محفوظ بود، و در آغاز کار ادبیاش به گفتههای منتقدانة علی الرّاعی پاسخ داد، که نوشته بود غیطانی از نجیب محفوظ اثر پذیرفته است. غیطانی در پاسخش گفت که تأثیر از نجیب محفوظ که رابطه دوستانه عمیقی او را به نویسنده پیشکسوت مصر پیوند میداد شُبههای در زندگیاش نیست که از آن باک داشته باشد. راه ورود او به جهان ادب اما راهی یگانه و بغایت خاص است و با راه محفوظ فرق بسیار دارد. او برای ورود به رماننویسی معاصر از ادبیات کلاسیک عرب مدد گرفت؛ از رهگذر میراث کلاسیک، و ادبیات نزدیک به توده و نثری که یادآور مرحلهای است که زبان فصیح عرب در حال رکود بود، و ادبیات بیشتر به زبان توده نزدیک بود.
غیطانی از آثار ابنأَیاس و عبدالرحمان جَبَرتی استفاده کرد. او نثری نوشت که هرکس میخواند، به الُفت او با صوفیان و نهادینه کردن زبانشان در رمانهایش و آزادیاش از قید و بندها و تخیل درخشانش پی میبُرد. اما رمانهایش دو ویژگی ظاهراً متناقض دارند: یکی شیوه روائی، اخباری و شبه مردمی؛ و دیگری استفاده از آزادی در زبان و تخیل، غور در وجدان عمومی، و گشودگی روح، به شکلی شادمانه و شعرگونه ــ و البته نیایشمانند. از این رهگذر غیطانی بر فردیتی خاص دست یافته که از نظر فردی و جهانی یگانه مینماید.
سرزندگی و نشاط روحی در نثرش آشکار است. با وجود همه اینها آزمون غیطانی در اساس تجربهای در زبان است؛ و به مدد استفاده از مباحث زبانی و تاریخی، از شطحیات صوفیانه، برانگیختگی روحی و حدیث نفس آنها بهره برده است.
جمال غیطانی نیز مانند نجیب محفوظ «حاره» [کوچه یا محله] را کانون رمان خود قرار داده است ولی قاهره محفوظ کانونش کوچه و مردمش بود؛ در حالی قاهره غیطانی اغلب قاهره دوران ممالیک ایوبی است که به امروز و دیروز تعلق ندارد: قاهرهای تاریخی، معمارگونه و مهندسی شده؛ قاهرهای پر از نقش و نگار و عمارتهایی چون مسجد و دروازه؛ قاهرهای فرو رفته در زمان، و فراتر از همه قاهرهای بیزمان. آثار جمال غیطانی، همانند خود قاهره است: تو در تو؛ مشجّر؛ پر پیچ و خَم؛ و پر از نقش و نگار، با مهندسی قدیم و جدید، و دروازههای فراوان. برای همین است که رفتنش را میتوان به شکسته شدن منارهای در مصر یا از پاشنه درآمدن دروازهای در قاهره تعبیر کرد.
السفیر؛ ترجمه محمد جواهرکلام