- معرفی کتاب تباه شده (نمایشنامه در دو پرده)
- اثر لین ناتج
- ترجمه فاطمه سواعدی
- نشر قهوه
- چاپ اول ۱۳۹۸ در ۱۳۸ صفحه
- معرفی کتاب: حافظ احمدی
نمایشنامهی تباه شده اثر لین ناتج نمایشنامهنویس آمریکایی، یکی از آثار برتر قرن بشمار میآید که جوایز متعددی از جمله جایزهی معروف پولیتزر ادبی را در سال ۲۰۰۹، نصیب نویسنده کرد.
همانطور که در مقدمهی کیت وریسکی (کارگردان این اثر نمایشی و دوست و همکار نویسنده) در ابتدای کتاب آمده، ایدهی اولیهی نگارش این اثر، پس از مشاهدهی رنجهای خاصی که بر زنان در جنگهای داخلی کشور کنگو وارد آمده و با الهام از اثر “ننه دلاور” برتولت برشت، شکل گرفت، در ادامه، و پس از گفتگوهای رو در رویی که لین ناتج با زنان قربانی جنگهای داخلی کنگو میکند (که به مرز اوکاندا پناه آورده بودند) متوجه میشود ابعاد خشونت و تجاوز، بسیار بیش از تصورات اولیهی او بوده، که اقتباس از ننه دلاور برتولت برشت چارچوب مناسبی برای انعکاس این فجایع نیست؛ پس دست به قلم برده و این شاهکار ادبی را متناسب با دیدهها و شنیدههایش از آن خشونتها و فجایع، و صرفا به جهت جلب توجه جامعهی بین الملل به این بحران ها نگاشت.
این اثر کوتاه، موجز، مختصر ولی کماکان عمیق و حاوی اشارات انتقادی فراوان، از جمله آثاری است که در هر صحنه، شما را شگفت زده میکند و شما را با وقایعی مواجه میسازد که از قبل، و با سِیر و خط داستانی روایت شده، قابل حدس نیست. اغلب، اشاراتی شده که این اثر را به خاطر سبک مستندگونهاش، یا به خاطر اشارات سر راستش به مسائلی همچون جنگ، کشتار، تجاوزهای فجیع به زنان و روان زخم های قربانیان (یا تروما) مورد بررسی و نقد قرار می دهند. ولی به گمان نگارندهی این سطور، این مسائل، معلول و فرع هستند بر اصل “فقر” ، و بر “عدم آگاهی” در جوامع آفریقا و بر “استعمار نو و کهنه”ای که خون ملت آفریقا را طی این سالها مکیده، استعماری که انواع حضور فرهنگی و نظامیش را بر این مناطق تحمیل کرده، در واقع، میتوان گفت که در این نمایشنامه، علاوه بر خشونت بکار رفته در تصویرسازیها (که البته انعکاس کوچکی است از واقعیت مهیب در جریان، در آن مناطق) نوعی هجویه از دنیای مدرن و سبک زندگی عالمگیر و جهانی شدهی غربی دیده میشود که هیچ نقطهای از جهان، از کج کارکردهای آن مصون نمانده است.
آثار هنری و ادبی بزرگ و جاودانه، آثاری هستند که بتوانند زمان و مکان را درنوردیده و نقاط مهم ولی کور و غیر قابل بیان با هر زبان دیگری، جز با زبان ادبیات و هنر را مورد موشکافی و محل تأمل قرار دهند. ازین رو به تعبیر میلان کوندرا، ادبیات، همیشه در مطرح ساختن و به تصویر کشیدن این ناگفتنیها و این پیچیدگیهای زندگی و زیست انسانی پیشقدم بوده است. از آنجایی که دستمایهی این اثر، پرداخت به تابوهایی همچون جنایت های جنسی خاص (که حتی صرف شنیدن شان، انسان را منزجر و دچار روان رنجوری می کند) بوده، محمل مناسبی برای واکاوی پیچیدگیهای ذهنی و روحی هم متجاوزین و هم قربانیان را سبب گشته و ازین جهت توانسته به مسائلی بپردازد که در هیچ کتاب جامعه شناختی یا روانشناختی با این گستردگی و چندبُعدی بودن واقعیت مورد نظر، امکان طرح و بررسی آنها به این شکل نمی رفت. یعنی تنها در رسانهی ادبیات و هنر، انتظار و امکان پرداخت به ابعاد مختلف این قضایا با همه ی پیچیدگیهای نهفتهی درون آنها میرود.
در نگاه نخست، می توان این اثر را با کلیدواژه های نقد ادبی مارکسیستی، مورد بررسی قرار داد، چرا که اثر، ارجاعات فراوانی به زمین، طبقهی زحمتکش، طبقهی سرمایه دار، و خودآگاهی طبقهی فرودست دارد؛ از نگاهی دیگر، می توان با دیدگاههای فمینیستی به تحلیل اثر پرداخت و ارجاعات آن به رنجهای زنان و نوع برخورد مردان متجاوز و حتی نوع نگاه مردسالارانهی حاکم در این جوامع، و دیگر مشتقات نگاه فمینیستی را از دل آن استخراج کرد؛ دیدگاه دیگر، نوع نگاه و نقد روانشناسانه به اثر است، که همپای این نگاه، می توان مسالهی روان رنجوریها و تروما را در آن برجسته کرد؛ همچنین می توان با دیدگاه نقدپسااستعماری، لایههایی از اثر را برجسته و به آن ها پرداخت؛ و یا با نگاه پدیدارشناختی به تحلیل این اثر نشست و دیگر دیدگاههای نقد ادبی…
اما این دیدگاهها هیچ کدام به تنهایی برای خوانش این اثر، به شکل مطلوب، کفایت نمی کند، بلکه مجموعهی این دیدگاهها و نقدها، صرفا لایههای تو در توی اثر را برای ما روشن می کنند که پس از آن، می توانیم وارد فضای گفتمانی اثر شویم و از امکاناتی که پس از درک و قرار گرفتن در فضای گفتمانی اثر، به دست می آوریم، بهره ببریم، که مهمترین این امکانات، “امکان گفتگو” [گفتگو به تعبیر باختینی و هابرماسی آن]، در خصوص این مسائل است.
در این نمایشنامه، فهم ما و نوع نگاه آشنای ما به خیلی از مفاهیم و مسائل مهم، به چالش کشیده می شود؛ مسائل و مفاهیمی همچون سرزمین، هویت، زن بودن، مرد بودن، دموکراسی، عشق، آفریقا، فقر، آگاهی، انسانیت، شرق، غرب و… که اهمیت نظریه ی آشنایی زدایی Defamiliarization)) ویکتور شکلوفسکی (۱۹۱۷) را دگرباره به ما گوشزد میکند که هدف هنر و ادبیات را افشای آن حسی می دانست که از طریق ادراک (و شهود) اشیاء حاصل میشود نه از دانستن سطحیشان. و تکنیک هنر و ادبیات را در بیگانه سازی و غریب سازی ابژهها می دانست؛ بر طبق این مفهوم، هدف هنر، و ادبیات، انتقال حس چیزهاست آنگونه که ادراک می شوند نه آن سان که دانسته می شوند، ازین رو هنر و ادبیات، با افزودن بر دشواری و زمان فرآیند ادراک، از آن ها آشنایی زدایی میکند. و این آشنایی زدایی در ادبیات را در سه سطح می دانست: در سطح زبان، مفهوم و اشکال ادبی، که یکی از مهم ترین آنها یعنی آشنایی زدایی در سطح مفهوم، در این اثر، به روشنی دیده می شود و قابل بررسی است.
از چند جهت، ترجمهی این اثر به زبان فارسی، اتفاق خوشایندی است، از جهتی، یکی از آثار موفق و تاثیرگذاری است که به چندین زبان، ترجمه و جوایز متعدد و مهمی به آن تعلق گرفته، و در عِداد آثار ادبی و هنری برتر قرن بشمار میرود و ترجمهی آن به زبان فارسی، امکان آشنایی ما با وجهی متفاوت از ادبیات آمریکایی را مهیا ساخت؛ از طرفی دیگر، پرداخت به تابوها و نشان دادن اهمیت هنر و ادبیات در جلب توجه ما به معضلاتی که بعضا در هیچ رسانهی دیگری امکان بررسی گستردهی آنها به این شکل وجود ندارد؛ و البته ترجمهی این اثر به زبان فارسی، به دلیل پیچیدگیهای فرهنگی که بر همگان آشکار است، کاری دشوار می نمود و تا جایی که اطلاع دارم چندین مترجم، پیش ازین مبادرت به ترجمهی این اثر کرده اند ولی در میانهی راه، متوقف شده اند ولی با همت و جسارت مترجم خوش ذوق، خانم سواعدی که انصافا ترجمهای شیوا،روان، سلیس، دقیق و هنرمندانه از این اثر، ارائه کردند بدون اینکه خدشهای به محتوای کتاب در زبان مقصد وارد آید، و ازین بابت، کار ایشان شایسته ی ستایش و تقدیر است.
