مقدمه :
“بشر تنها با تعلیم و تربیت ادم تواند شدو آدمی چیزی جز آنچه تربیت از او میسازد، نیست. ” امانوئل کانت
لغتی که به کمک آن معنا به قالب لفظ در آید، همیشه و نزد همه کس مفهوم و مدلول روشنی ندارد. از یک لغت واحد، هرکسی استنباطی دارد که خاص خود اوست و با استنباط دیگران از همان لغت کم و بیش متفاوت است واین واقعیت که در بسیاری از موارد از نظر دور می ماند، در تبادل نظر های جدی درباره ی مسائل و به خصوص در جریان بحث هایی که مقدمه ی لازم عمل به شمار میرود، به خوبی آشکار میشود و چه بسا حصول توافق بین علاقمندان به مسئله ی معینی را درباره ی راه حل مورد قبول اکثریت دشوار میکند. مثلا معنای لغت کثیر الاستعمال “تربیت” نه تنها برای همه ی کسانی که آن را به کار میبرند روشن نیست، بلکه اکثر متخصصان هم درباره ی مفهوم آن اتفاق نظر کامل ندارند. و چون قبل از رفع اين ابهام توافق بین خیل عظیم کسانی که تحقق تربیت واقعی در گروه همفکری و همکاری آنان است امکان پذیر نیست، بررسی معنا و تصریح مفهوم تربیت در همه ی مطالعات مربوطه از اولویت برخوردار است.تعلیم و تربیت در همه ی اعصار و نسلها مهم ترین کار بشر در زندگی بوده است؛ در هر زمان باتوجه به شرایط فکری، فلسفی و اجتماعی حاکم به نوع خاصی از مفهوم آن توجه می شده است.
پیشگفتار:
معنای لغوی و تعریف تربیت:
از نظر لغوی تعلیم و تربیت معادل واژه ی انگلیسی Educationدر نظر گرفته شده است. به نظر میرسد متخصصان یکی از واژه های تعلیم یا تربیت را برای واژه ی انگلیسی مناسب و کافی ندیده و مجبور شده اند برای رساندن معنای کامل آن از دو کلمه ی تعلیم و تربیت استفاده میکند.
واژه ی Education در لغت به معنای کشف نبات، پرورش حیوانات، تغذیه و تعلیم افراد است. به همین دلیل هر یک از صاحب نظران، بنا به دیدگاه اعتقادی و فلسفی خود، توانسته اند برداشت خاص خود از تعلیم و تربیت را در ذیل اين واژه ی وسیع بیان کنند. تا حدود نیمه ی قرن هفدهم آکادمی فرانسه تربیت آدمی را فقط در معنای تعلیم او به کار می برده است:مراقبت از تعلیم اطفال اعم از اینکه متوجه تمرين روح یا ورزش جسم باشد. یکی از کتب معتبر لغت در تعریف کلمه Education مینویسد :پرورش کودک یا نوجوان، مجموعه ی عادات فکری یا یدی که کسب شود و مجموعه ی خصایل اخلاقی که رشد کند.
ویژگی های تعلیم و تربیت :
گاهي تعلیم و تربیت با سایر امورمشابه از قبیل “شرطی شدن”، “مهارت آموزی” و غیره اشتباه میشود برای جلوگیری از اين اشتباه باید به ویژگیهای تعلیم و تربیت، به مثابه ی ممیز آن با سایر فعالیتها، توجه جدی شود:
الف) تربیت به “انسان” اختصاص دارد. آن چه در مورد حیوانات گفته و اعمال میشود نوعی “عادت دادن”، “دست آموز کردن “و امثال اینهاست.
ب) تربیت جنبه ی تعاملی و پویا دارد. تربیت صرفا از سوی معلم به سوی فراگیرنده نیست، بلکه رشد بر اثر تاثیر متقابل و روابط پویا حاصل میشود و معلم نیز مانند دانش آموز از آن بهره مند میشود.
ج) درتربیت “جوشش از درون”به وقوع میپیوندد نه” انتقال” از بیرون. مربی باید موقعیت مناسب را فراهم سازد تا متربی از درون بجوشد و در فرایندی پویا خود را تغيير دهد.
د) تربیت هدفدار است. بنابراین، فراگیرنده باید از نقطه ی “الف” به نقطهی “ب” برسد؛ نقطهی “ب” طوری طراحی شده که درمقایسه با نقطهی قبلی رشد یافته تر است. به همین دلیل، هدف تربیتی اهمیت خاصی دارد و باید با دقت نظر تعیین شود. اگر هدف تعیین نشود _یا درتعیین آن اصول علمی رعایت نشود_تعلیم و تربیت از مدار اصلی خود خارج میشود و به جای رشد، ممکن است انحطاط و یا انحراف به وجود آید.
ه) تعلیم و تربیت را نمیتوان پیش بینی کرد. بنابراین نمیتوان از قبل داوری کردکه در پایان یادگیری چه اتفاقی رخ خواهد داد؛ ممکن است در افراد گوناگون حالتهایی مختلف و تغییراتی متنوع شکل بگیرند، زیرا که تجارب قبلی و آمادگیهای افراد با هم متفاوت اند. بر اين اساس، تعلیم و تربیت بر خلاف “شرطی شدن” است که آثار آن را میتوان پیش بینی کرد.
و) تعلیم و تربیت مقوله ای چند وجهی و چند عاملی است. پس نمیتوان برای آن یک عامل را تعریف کرد و نتایجش را ثابت و بدون اشکال فرض کرد؛ عوامل درونی، بیرونی، فردی، اجتماعی، رسمی و غیررسمی همه و همه در تربیت فرد دخالت دارند. به همین دلیل، هماهنگ ساختن اين عوامل در جهت اهداف تربیتی یکی از ضرورتهای بسیار مهم تلقی میشود.
ز) هیچ بعدی از ابعاد تربیت بدون حمایت و ارتباط با سایر ابعاد محقق نمیشود.گاهی گفته میشود که اگر یک بعد وجود رشد کند ولی سایر ابعاد رشد نکنند انسان یک بعدی تربیت میشود؛ گفتنی است که چنین فرایندی در عالم واقع انجام پذیر نیست. زیرا در اين حالت، آنچه در یک بُعد اتفاق می افتد تربیت نیست؛ مثلا اگر عقل آدمی بدون ارتباط با معنویت و تعبد رشد کند، منحرف میشود و باید نام ان را مکر و حیله گذاشت نه رشد عقلانی. به طور کلی باید به خاطر داشت که تربیت یا یکپارچه است یا اصولا نیست؛ پس بین اين دو نمیتوان چیزی به نام تربیت را تصور کرد.
ح)تعلیم و تربیت مقوله ای اجتماعی است. به اين معنا که هیچ فردی بدون روابط انسانی و اجتماعی یا دیگران تربیت نمیشود. حداقل باید دو نفر (مربی و متربی) حاضر باشند تا تعامل تربیتی انجام گیرد. البته هر قدر شبکه ی ارتباطی و اجتماعی به گونه ای وسیع تر و منطقی تر شکل بگیرد، تاثیرات تربیتی بیشتری به جا خواهد گذاشت.
ط) تربیت واقعی محصول خیزش همه ی قابلیتها و امکانات وجودی است. اصولا تربیت اصیل و ماندگار از طریق بسیج درونی اتفاق می افتد :از قوه ی عاقله ی فرد برای تعمیق و توسعه ی یادگیری او استفاده میشود و ازطریق جهت دهی به برخی از عواطف فراگیرنده میتوان اورا به یادگیری ترغیب کرد یا از پیگیری های مقوله های منفی بازداشت.
ی) تعلیم و تربیت به تدریج و درتوالی زمانی منطقی شکل میگیرد. جهش و رویداد ناگهانی، در اين کار، اتفاق نمی افتد؛ آنچه گاهي در بعضی افراد دیده میشود و ظاهرا به ناگهان تحولی در رفتارشان رخ میدهد واقعه ای دفعی و جهشی نیست، بلکه بر اثر فرایندی است که محسوس نبوده و نبوده و نتیجه ی آن خود را نشان داده است.
ک) تعلیم و تربیت محور همه ی فعالیت های زندگی است و در همه ی ابعاد زندگی اثر میگذارد. بنابراین اگر نتایج آن مثبت باشد، تاثیرات مثبت و اگر منفی باشد، تاثیرات منفی به وجود خواهد آمد. علت این تاثیرات نیز رابطه ی عمل و نظر در وجود انسان است:هر رفتاری که انسان در عرصه های مختلف زندگی بروز و ظهور میدهد یقیناً از تصورات و باورهای ذهن و روح او نشئت میگیرد؛ در حالیکه تصورات باورها از طریق تعلیم و تربیت بهوجود می آیند.
رابطه ی تربیت با جامعه شناسی :
یکی از مبانی اساسی علم تربیت است. عقیده ی پذیرفته شده درباره ی هدف های تربیت هر چه باشد، از یک سو شناخت گذشته برای روشن کردن زمان حال لازم است.؛ و از سوی دیگر هیچ مربی ای این حقیقت را انکار نخواهد کرد که تربیت باید ضمن تلاش برای نیل به هدف های دیگر، موجبات سازگاری موجود زنده با محیط اجتماعی اش را فراهم آورد و از این رو شناخت محیط اجتماعی ضرورت دارد.
بنابراین، جدا از جامعه شناسی عمومی، علم تربیت به خصوص مباحث زیر را شامل میشود:
الف) تاریخ واقعیت ها یعنی موسسات تربیتی؛
ب) تاریخ نظریه ها با توجه به شرایط اجتماعی پیدایش آن ها و همچنین بازتابی که در مورد تحول جریانات تربیتی داشته اند؛
ج) جامعه شناسی تربیتی به معنای اخص که عبارت است از مطالعه ی مقایسه ای طرز کار نظام های مدرسه ای، طریقی که به یاری آن عملکرد نظام ها با اوضاع و احوال عمومی محیط اجتماعی سازگار میشوند و به حفظ یابرعکس دگرگون کردن محیط اجتماعی کمک می کنند؛
د) حتی میتوان یک جامعه شناسی مدرسی تصور کرد که عبارت باشد از مطالعه ی گروه هایی که عمل تربیتی به طور جمعی درباره ی آنان اعمال میشود و فعل و انفعال هایی در آن، خواه بین دانش آموزان و خواه بین معلمان و متعلمان، روی میدهد.
تربیت در جامعه، از طریق جامعه و برای جامعه صورت گیرد. همه ی جوامع، گروه های سازمان یافته ای از آدمیان اند و هریک از آن ها را صفات ممیزه ای است. به علاوه همه شان اساساً مبتنی بر نظام های تصورات گروهی اند که از نهادها و آداب و رسوم آنها پشتیبانی میکنند. تربیت عبارت است از اقدام رسمی برای آشنا کردن افراد با تصورات گروهی مذکور، تنوع شیوه های تربیتی که برتنوع ساخت ذهنی جوامع مربوطه (فامیلی و مدنی در عهد عتیق، دینی و جهانی در قرون وسطی، ملی و مذهبی در عصر جدید، سیاسی و تکنولوژی در عصر حاضر) منطبق است از همین جا ناشی میشود.
رابطه ی علم تربیت با زیست شناسی :
زیست شناسی نخستین دانشی است که علم تربیت با آن ارتباط آشکار دارد. انسان با جسمش در نظام جهان مستغرق است. به علاوه و بالاخص انسان در پله ی ممتازی از نردبان حیات جای دارد. اقدام جهت تشکل آدمی بدون اینکه اورا به مثابهی جسم در ساخت ظاهری اش، در عملکرد وظایف الاعضایش، در رشد تکوینی و درتنوع خصلت هایش بشناسیم، ممکن نیست. قوانین زیست شناسی عمومی و اختصاصی درباره ی وی، مثل هر موجود زنده ی دیگری صادق است.
به علاوه، همین قوانین تحول روانی آدمی را مشروط کرده است.
بعضی از صاحب نظران با توجه به همین واقعيت ها پیشنهاد کرده اند که علم تربیت، شاخه ای از زیست شناسی به شمار آید؛ زیرا این علم، کودک، پیدایش کودک، رشدکودک، و قابلیت سازگاری اش را مطالعه میکند و روش ها و فنونی را که باید به کار بست تا حیات به سهولت و به بهترین وجه تجلی میکند از داده هایی که توسط زیست شناسان جمع آوری شده است، استخراج میکند.
به طور خلاصه، علم تربیت مستلزم آشنایی با مباحث زیر است :
الف) شناخت قوانین کلی حیات (زیست شناسی عمومي)
ب) شناخت قوانین خاص مربوط به ریخت شناسی، تشریح و وظایف الاعضای آدمی (زیست شناسی انسانی)؛
ج) شناخت شرایط رشد خاص آدمی (سلسله تغییرات فرد از انعقاد نطفه تا مرحله ی کمال)؛
د) شناخت اشکال مختلفی که حیات آدمی به خود تواند گرفت (مسئله بنیه) و به بیان دقیق تر، صوری که ساخت ذهنی اش تحت تاثیر عوامل زیستی به خود میگیرد؛
ه) شناخت شرایطی که در آنها عمل تربیتی میتواند در مورد موجود زنده اعمال شودو آثاری که عمل تربیتی بر ارگانیزم میگذارد(عواقب جسمی تحصیل، مدرسه رفتن، خستگی، زیاده روی در کار، داده های تربیت بدنی و جز آنها) _(زیست شناسی پرورشی).
مراحل تربیت ادمی:
۱٫پرستاری:نوزاد قبل از هرچیز نیازمند پرستاری است که شرط ادامه ی حيات وی است. چنان که میدانیم نوزاد آدمی از نوزاد هر حیوان دیگری زبون تر و در امر برآوردن نیازهایش ناتوان تر است؛ به طوری که. اگر بلافاصله بعد از تولد مورد حمایت قرار نگیرد، تلف میشود. نیاز نوزاد به کمک بزرگسال از دوجهت است :”ناتوانی و نادانی.”
۲.تادیب:به نسبتی که کودک رشد میکند و اندک و اندک توانایی و دانایی اش افزایش می یابد، براحتمال زنده ماندنش افزوده میشود، ولی همچنان به کمک و راهنمایی بزرگسالان محتاج است.
۳.تعلیم:صورت مثبت تربیت “تعلیم” یا آموزش نامیده میشود و آن کوششی برای آشنا ساختن نسل جوان بانتایج تجربیات نسلهای گذشته است. تعلیم یعنی اتخاذ تدابیر لازم برای انتقال دانش ها ارزش ها، مهارت ها و باورهایی که درستی و کارایی آنها ضمن تجارب گذشته ی آدمیان به اثبات رسیده است، هم چیزی جز وارسی دوباره و ارزیابی مجدد این یافته ها و ارائه آنها به نحوی که برای دانش آموز در مراحل مختلف رشد وی قابل هضم باشد، نیست.
آموزش بیشتر از آن جهت سودمند است که از وارد شدن نوآموز در راه هایی که دیر یا زود به بن بست میرسد، جلوگیری میکند و اورا از دست زدن به آزمایش های بی نتیجه باز میدارد. آدمی که نادان به دنیا می آید، ولی به وسایل لازم برای یادگیری مجهز است: وَ اللهُ اَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ اُمَّهاتکُمْ لا تَعْلَمونَ شیئًا وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمعَ و الابصارَ والاَفئِدة لَعَلَّکُمْ تَشکُرونَ.
تعلیم و تربیت یک مسئله ی فلسفی:
تعلیم و تربیت به ذاته یک مسئله ی فلسفی است و فلاسفه ی بزرگ از زمان افلاطون آن را همواره مطرح کرده اند و به توضیح ابعاد مختلف آن پرداخته اند. به راستي تعلیم و تربیت فرایندی بسیار پیچیده است؛ وانگهی محتوای آن از فرهنگی تا فرهنگ دیگر متغیر ومتفاوت است. لذا، این سوال پیش می آید که وحدت ادراکی آن از کجا و حقیقت آن در چیست؟
جواب این است که وحدت تربیت، ناشی از وحدت ضروری آن با تصور آدمی است. توضیح اینکه از میان حیوانات، آدمی تنها حیوانی است که میتواند و باید تربیت شود؛چون بدون تربیت فاقد همه ی خصوصیاتی که آدمیتش منوط بدان است، خواهد بود. میتواند تربیت شود؛ زیرا وجه تمایز او از سایر حیوانات _فنون، زبان و آداب و رسوم _در عداد امور اکتسابی است و آدمی که دراصل فاقد آن ها بوده، آنها را به طرق مختلف آموخته است و همین پیوند با انسانیت است که تربیت را بهصورت چیزی جز بلوغ یا دست آموز کردن در می آورد. تربیت، مجموعه ی فرایندها و روش هایی است که به آدمیزاده اجازه میدهد، به فرهنگ دسترسی پیدا کند و فرهنگ، خود وجه تمایز آدمی از حیوان است.
اعمال تربیتی :آیا روش ایده آلی وجود دارد؟
تربیت فرزندان یکی از وظایف دشوار پدر ومادر است. امروزه، روانشناسان پذیرفته اند که روش های تربیتی، به تنهایی، الزاماً آثار قابل تایید بر رشد آینده ندارند. به علاوه کودکان، بیش از آنچه قبلا تصور میشد، درمقابل رویدادهای استرس آور مقاوم هستند و به آسانی تسلیم نمیشوند. در واقع، مجموعه انتظارهای کودک دربارهی روابط حال و آینده را رویدادهای کوچک شکل میدهند نه رویدادهای خطرناک و آسیب زا.
سبکهای تربیتی :هرکس با روش خود
دیانا بمریند، روان شناس رشد، شیوه های دخالت والدین در تربیت فرزندان را به سه سبک تقسیم کرده است:قدرت طلبی، آزاد منشی و سهل گیری.
والدین قدرت طلب سعی میکنند، بر اساس ارزشها و معیارهای سنتی و مطلق، رفتار فرزند خود را شکل دهند، کنترل کنند، مورد ارزیابی قرار دهند و از آنها انتظار های بسیار بالا داشته باشند. والدینی که سبک تربیتی قدرت طلب اتخاذ میکنند،معمولا برنیازهای خاص خود متمرکز میشوند نه نیازهای کودک. این. والدین براطاعت تاکید دارند، بحثها را منع میکنند و نظم توام با تنبیه سخت راجایز میدانند.
والدین دموکرات یا آزادمنش، مجموعه فعالیت های فرزند خود را هدایت میکنند، اما برای او نیز، در داخل محدودیتهای منطقی، آزادی هایی قائل میشوند. در واقع، این والدین به نیازهای کودکان توجه میکنند. کنترل آنها انعطاف ناپذیر، اجباری، مزاحم و بیهوده محدودکننده نیست. آنها علت تحمیل قوانین را توضيح میدهند، با فرزند خود بحث میکنند و به تمایلات و نیازهای او پاسخ میدهند.
والدین سهل گیر، سعی میکنند یک محیط غير اجباری، باگذشت و صحیح به وجود آورند، محیطی که درآن، کودک رفتار خود را، تا حد امکان، کنترل میکند. آنها به نیازهای کودکان، بدون آنکه اورا تحت فشار قرار دهند، زیاد توجه میکنند. کودک، در زمینه های رفتار و تصمیم گیری های خانوادگی، مورد مشورت قرارمیگیرد. والدین، در مورد فعالیتهای خانگی یا رفتاری، کم توقع هستند.
روشهای تربیتی :مسأله ی تنوع
ابعاد و سبکهای مربوط به تعلیم و تربیت کودکان به کاربردها و توانایی های کلی والدین مربوط میشود. بنابراین، این ابعادو این سبکها، خيلي انتزاعی تر از آن هستند که اجازه دهند تا همه ی ظرفیتهای کنش متقابل والدین_فرزند را درک کنیم. در زندگی روزانه، والدین همه ی انواع رفتارها را که بر عوامل زیر استوارند، نشان میدهند:
- موقعیت
- جنس و سن کودک؛
- استنباط های والدین از خُلق، انگیزه ها و هدفهای کودک؛
- درک کودک از موقعیت
- منابع حمایت اجتماعی قابل دسترس برای والدین؛
- فشارهای وارده بر والدین از طرف دیگران؛
مثلا، بر حسب بافت و موقعیت، والدین میتوانند مهربان یا نامهربان، سخت گیر یا سهل گیر، منظم یا نامنظم باشند. واکنش کودک نیز رفتار والدین را تحت تاثیر قرار میدهد :از جمله تصمیم های آن ها درباره ی انضباط هایی که در آینده اعمال خواهند کرد. از طرف دیگر شیوه ی درک کودک از اعمال والدین میتواند تعیین کننده تر از اعمال خود او باشد. به علاوه، کودکان یک خانواده، افراد متفاوتی هستند و در مقابل سبک تربیتی معین، به شیوه ی یکسان واکنش نشان نمیدهند. مسلماً، تربیت کودکان نمیتواند به کاربرد مجموعه دستورالعمل ها و فرمول ها ی آزمايش شده محدود شود.
عوامل موثر در تربیت کودک:
کودک تحت تاثیرخانواده خویش قراردارد وازآن تاثیر می پذیرد بنابراین، خانواده می تواند هم سازنده باشد و هم تباه کننده و ویران کننده. محیط خانواده چون دانشگاهی است که در آن درس زندگی، انسانیت و اخلاق و یا ضد این دو، داده می شود. پس عامل خانواده برای کودک تأیید کننده و سرنوشت ساز است. کودک در کنار مادر از او درس زندگی می گیرد و عشق و محبت را می آموزد. او از پدر درس اقتدار و انضباط و کیفیت موضع گیری در برابر مسائل حیات اجتماعی را می آموزد.
نقش مادر در تربیت و رفتار کودک به مراتب بیشتر از پدر است. چرا که رابطه وراثتی پدر با کودک پس از انتقال نطفه پایان می پذیرد، درحالی که رابطه وراثتی مادر با فرزند در مدت حمل و حتی پس از آن و در تمام مدتی که طفل از پستان مادر تغذیه می کند، ادامه مییابد. کودک تا رسیدن به سن مدرسه در خانه و درکنار مادر است و از او درس میپذیرد و مادر محرم راز و طرف مراجعه و پناهگاه کودک است.
در همه حال، مادر برای دوران خردسالی کودک الگو و نمونه است. پدر در خانه نقش مدیریت را دارد و مظهر قانون، عدل و انضباط است. در محیطهای خوف و هراس ناامیدی و محرومیت، پدراست. که میتواند امنیت را تضمین کند و به طفل دل و جرأت دهد؛ در عین حال اهانتها، ضعف و سستی او در مدیریت موجب پدید آمدن آثار نامطلوبی در کودک خواهد شد. مسئله اصلی خانواده، پدر و مادر هستند که همواره با فرزندان در تماسند. البته دراین میان از نقش تأثیربرادران و خواهران در خانـه نمیتوان غافل ماند، به ویژه آنگاه که طفل دارای خواهریا برادر ارشد باشد و تفاوت سنیشان بسیار باشد. در چنین موقعیتی در واقع خواهر بزرگترنقش مادر و برادر بزرگتر نقش پدر را دارد. هنگامی که پدر و مادر کودک از مراقبت او غافل باشند، او نیز رفتار خود را بر اساس خواسته آنها تطابق می دهد. درهمه حال، فرزندان در یک خانواده، جمع کوچکی را تشکیل می دهند و با همه درگیریها سروصداها، خود نظم را برقــرار می سازند. سهل انگاری در مراقبت فرزندان باعث پدید آمدن معایبی در خانواده شود که به صلاح آنان نباشد. بنابراین مهمترین همکاری خانواده درجهت تربیت صحیح کودک ازاین قرار است: نخست، نظم و انضباط در خانه برقرار باشد تا کودک از همان ابتدا نظم در امور را فراگیرد و در عمل به آن مبادرت ورزد. چون وقتی محیطی که کودک درآن زندگی می کند منظم باشد ذوق کودک برانگیخته می شود و انس و علاق? به حب جمال و نظم در او به وجود میآید. دیگر این که ارتباط طوری باشدکه بهترین راه برای نیل به تهذیب نفس و وجدانیات و اخلاق نیکوی کودک باشد.امر مهم دیگر این است که خانواده باید تمایلات باطنی کودک را ارضا نمایند و به تمام جهات شخصیت او توجه کنند، زیرا چنین کاری فقط در محیط خانواده میسر است.
افزون براین، تربیت دینی کودکان از وظایف بسیارمهم والدین و خانواده است تربیت باید به روشی انجام گیردکه حس مذهبی و اندیشه و اعتماد به خدا را در فرد تقویت کند، دل را برانگیزاند تا در هم? کارها و امور به خدا رجوع کند و خلاصه در هر امری آثار مذهب را در دل او زنده و بزرگ گرداند و موعظه و نصیحتهای الهی و اسلامی را در گوش او مطبوع نمایند عمل او را مکتبی سازند و رفتارش را رنگ مذهبی دهند.
امرمهم دیگردر تربیت فرزند توجه به عاطفه و عوامل آن است که نباید فراموش شود. انسانها دارای عواطف و احساس هستند و تحت تأثیر متعلقات آن قرار دارند. انسان به شدت تحت تأثیر عواملی چون عشق و محبت، کینه و انتقام، ترس و اضطراب، وسواس، خصومت، شادی و غم و … قرار دارد. عواطف، زندگی ما را گرم میکنند و ما را وا میدارند که به ادام? زندگی راغب و یا ازآن متنفر باشیم. عاطف? خانوادگی که در صورت عشق زوجین نسبت به یکدیگر و محبت و مودت نسبت به فرزندان و انضباط حاکم برمحیط و جو خانوادگی پدید میآید، موجبات تداوم و بقای نسل را فراهم میآورد و سکون وآرامش را در پی دارد. به هر حال نقش و تأثیر خانواده در تربیت کودک بسیار عمیق و شگرف است و تمام ابعاد وجودی کودک تحت تأثیر خانواده است. بنابراین به عنوان حسن ختام این بحث باید گفت که خانواده را میتوان به عنوان بخشی از یک اجتماع بزرگ در نظر گرفت که هنجارها و ارزش ها و تقاضاهای آن درفرد تأثیر حتمی دارد. خانواده، اثر شگفت و ذاتـــی، در پیریزی رفتار و برانگیختن روح زندگی و آرامش روانی افراد دارد. تأثیر خانواده بر فرد انکارناپذیر است، زیرا که فرد(کودک) بیشتر اوقات خود را درخانه و با افراد خانواده صرف می کند و افزون براین اولین کانونی است که شخص درآن احساس امنیت میکند و نخستین نهاد اجتماعی است که فرد را مورد پذیرش و حمایت قرار میدهد.
نگاهی به مراحل تربیت کودک از منظر دین
می دهد، سه دوره تربیتی برای او نیاز است که پرورش وی نیز باید با شناخت ویژگی های هر از دیدگاه دین، کودک تا هفت سال اول زندگی سید و سرور است و تعبیر رسول گرامی دوره اول تربیت: از تولد تا هفت سالگی؛ دوران سیادت این دوره که سن خوشی و بازی کودک است، از زمان تولد شروع می شود. اهمیت تربیت در سن سیادت، به این علت است که شخصیت فرد در ۵ سال اول زندگی شکل پیام متن:هفت سال اول زندگی، دوران شکل گیری شخصیت کودک است. تربیت کودک در بعد مذهبی خانواده مناسب ترین بستر برای پیدایش رفتارهای مذهبی است. خوشایند در او نسبت به خدا و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام است. صادق علیه السلام سفارش می کند: «فرزند خود را در هفت سال دوم با آداب و روش های مفید و لازم پیام متن:هفت سال دوم زندگی فرزند، دوران فراگیری تربیت است که هر چه بهتر هفت سال اول را طی کرده باشد، در این دوره موفق تر است. از آن جا که رشد مغز کودک در هفت سال دوم بیشتر شده و آمادگی لازم برای یادگیری را پیدا حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله در مورد آموزش مسائل دینی می فرماید:وقتی فرزند شما به شش سالگی رسید، رکوع و سجود را به او یاد دهید. در تربیت صحیح جنسی کودک، درک دقیق والدین از شرایط کودک بسیار مهم است. برای مثال: پسر بچه ممکن است در هنگام تحریک جنسی خود را بیشتر به مادر نزدیک کند
گذری بر مراحل سه گانه تربیت فرزند
فرزند از ابتدای تولد تا ۲۱ سالگی، یعنی هنگامی که به لحاظ تربیتی از محیط خانواده دور می شود و از نظر رشد جسمی و اخلاقی ـ تربیتی به بلوغ نسبی می رسد، مراحل به هم پیوسته رشد و تربیت را پشت سر می گذارد. بر اساس تغییرات روحی، جسمی و عقلی که در انسان رخ می دهد، سه دوره تربیتی برای او نیاز است که پرورش وی نیز باید با شناخت ویژگی های هر دوره صورت پذیرد.
از دیدگاه دین، کودک تا هفت سال اول زندگی سید و سرور است و تعبیر رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله هم از این مرحله تربیتی «سیادت کودک» است. هفت سال دوم، سن تعلیم پذیری، اطاعت و فرمان برداری است و هفت سال سوم، سن نظرخواهی و مشورت. تقسیم مراحل تربیت از نگاه روان شناسان با نظر پیامبر متفاوت است. معمولا دوره های تربیت را شامل دوره کودکی اول، یعنی از تولد تا شش سالگی، دوره دوم کودکی را از ۶ تا ۱۲ سالگی و دوره نوجوانی را از ۱۲ تا ۱۸ سالگی می دانند.
دوره اول تربیت: از تولد تا هفت سالگی؛ دوران سیادت
این دوره که سن خوشی و بازی کودک است، از زمان تولد شروع می شود. فرزند در اوان کودکی هنوز دنیای خود را نمی شناسد و به طور کامل با آن در ارتباط نیست. او نمی تواند کارهای شخصی خود را انجام دهد و از این جهت به سن رفع نیازها هم تعبیر می شود. روان شناسان به دوره (تولد تا ۲ سالگی)، سن حسی ـ حرکتی می گویند. از دو سالگی جست وخیز کودک اوج می گیرد و تمایل او به بازی ها بیشتر می شود. او در این سن، از تمرکز طولانی در مسائل گریزان است و فوق العاده به دنبال تنوع طلبی و آزادی خواهی است. از دو تا سه سالگی، ارتباط کامل تری با محیط پیرامون خود پیدا می کند و کم، کم قدرت تشخیص در او نمایان می شود، ولی همچنان از تصمیم گیری عاجز و به والدین متکی است.
اهمیت تربیت در سن سیادت، به این علت است که شخصیت فرد در ۵ سال اول زندگی شکل می گیرد. گزل روان شناس مشهور می گوید: «کودک در ۵ و ۶ سالگی، نسخه کوچکی از جوانی است که بعدها خواهد شد». به عقیده آلپورت روان شناسان معروف:
در حدود چهار ماهگی رشد و تقویت یادگیری کودک به حدی رسیده است که می تواند عادت سازشی و صفات اکتسابی داشته باشد. ارتباطش با محیط بیشتر می شود، تفاوت های کم و بیش تدریجی در الگوی شخصیت او پدید می آید و صفات تازه ای کسب می کند. هر چه سن کمتر باشد، اثر عوامل محیطی در ذهن پا برجاتر و استوارتر است.
ناگفته نماند، آزادی کودک در هفت سال اول زندگی به معنی رها کردن او، دادن اجازه انجام اعمال مخاطره آمیز یا خلاف ادب و بی تفاوتی نسبت به رفتارهای نادرست نیست، بلکه یعنی نباید او را تحت فشار قرار داد یا کاری را که از توانش خارج است، به او سپرد. باید با ساماندهی اموری که می تواند انجام دهد، آزادی او را با کنترل منطقی همراه ساخت.
دوره دوم تربیت: از ۷ تا ۱۴ سالگی؛ دوران تأدیب و آموزش
در این دوره تغییرات محسوسی در تن و روان کودک پدید می آید. جسم او نسبتا قوی تر، ذهنش رشد یافته تر و فهمش بیشتر می شود. رابطه اجتماعی وی با مادر کمتر می شود و شور و علاقه خاصی برای ارتباط با دیگر کودکان نشان می دهد، تا جایی که پس از پذیرش از سوی هم سالان و افراد گروه به آرامش می رسد. کودکان در این سن و سال تا حدودی خوبی ها و بدی ها را درک می کنند، ولی از آن جا که هنوز به رشد کافی عقلانی برای تشخیص مصلحت خود نرسیده اند، نیازمند آگاهی و تربیت مستقیم هستند.
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله هفت سال دوم را سن پیروی و فرمان برداری می داند و امام جعفر صادق علیه السلام سفارش می کند: «فرزند خود را در هفت سال دوم با آداب و روش های مفید و لازم تربیت کنید».
در این دوران نباید به کودک آزادی کامل داد و از اشتباهات و خلاف هایش چشم پوشید، شایسته است او را از بی ادبی های احتمالی نیز باز داشت، به نظم و انضباط عادت داد، با برنامه ریزی درست او را از بی توجهی به لحظه ها و بیهوده گذرانی دور کرد. به یقین، اگر کودک دوران سیادت را به طور طبیعی و در محیطی مناسب و اطمینان بخش سپری کرده باشد، در دوران تأدیب دارای نوعی تعادل روانی خواهد بود و برای اطاعت پذیری و حرف شنوی از والدین مقاومت به خرج نمی دهد
دوره سوم تعلیم و تربیت :از۷تا ۲۱ سالگی؛ دوره مرحله وزارت
در هفت سال سوم که آخرین دوره تربیتی است امر به همراهی و کمک به جوان است، زیرا در این هفت سال فرزند با سختترین دوران زندگی روبروست امر ازدواج و بسیاری از انتخابها در این دوران است و برای همه اینها او به کمک و همراهی احتیاج دارد او میخواهد با او با احترام برخورد شود از او نظر خواهی شود و به رأی او اهمیت داده شود.
تعليم و تربيت از دیدگاه شهید مطهری:
از دیدگاه شهید مطهری، بحث تعلیم و تربیت, بحث ساختن افراد انسان هاست و عنصر محوری و اساسی آن، انسان می باشد و بسته به نوع نگاه به انسان، تربیت، متفاوت خواهد بود. اگر نگاه ما به انسان، نگاه مادی باشد، در این صورت تربیت در واقع به معنای صنعت خواهد بود و تمام توجه به ساختن ابعاد وجودی او خواهد بود؛ اما اگر نگاه ما به انسان، فراتر از نگاه مادی باشد و نه تنها به ابعاد روحی انسان توجه داشته باشیم، بلکه آن را به عنوان پایه اساسی انسانیت به شمار آوریم و انسان را از این زاویه به عنوان گل سر سبد هستی و خلیفه خدا در نظر بگیریم، در این صورت، تربیت، بسیار متفاوت با نگاه نخست خواهد بود. از این رو، بسته به نوع نگاه ما به انسان، مقصود ما از تربیت و گستره آن، متفاوت خواهد بود. تربیت در نگاه دوم، پرورش جسم و روح و استعدادهای اصیل انسان است. از این دیدگاه، تربیت عبارت است از پرورش استعدادهای درونی انسان و از آن جا که هویت و ماهیت حقیقی انسان را روح او تشکیل می دهد, تربیت باید در راستای شکوفا نمودن استعدادهای روحی انسان باشد.
تعلیم و تربیت از نظر شاعران:
تأثیر محیط در تعلیم و تربیت:
سعدی نقش محیط در تعلیم و تربیت را عمیقاً مورد توجّه قرار داده و آن را به باغچه ای تشبیه میکند که ازگِل، گُل میسازد.
گلی خوش بوی در حمّام روزی
رسید از دست محبوبی به دستم
بدو گفتم که مُشکی یا عبیری
که از بوی دل آویز تو مستم
به گفتا من گِلی ناچیز بودم
و لیکن مدّتی با گُل نشستم
کمال همنشین در من اثر کرد
وگرنه من همان خاکم که هستم
(دیباچهی گلستان: ۳۰)
سعدی به حدّی برای محیط مناسب تربیت، اهمّیّت قایل است که تأکید دارد اگر محیط سالم و متناسب فراهم گردد، بعید نیست که هویّت عوض شود و آنچه پست و پلید است در اثر محیط، عزیز و شایسته گردد:
جامهی کعبه را که میبوسند
او نه از کرم پیله نامی شد
با عزیزی نشست روزی چند
لاجرم همچنو گرامی شد
(گلستان، باب ۷: ۱۵۸)
سعدی متذکّر میشود که چنانچه انسانهایی وارسته با افرادی ناشایست و پلید همراه و همنشین گردند، امکان دارد تحت تأثیر رفتار ناپسند آنان قرار گرفته و خود نیز فاسد شوند:
گر نشیند فرشته ای با دیو
وحشت آموزد و خیانت و ریو
از بدان نیکویی نیاموزی
نکند گرگ پوستین دوزی
(گلستان، باب ۸: ۱۷۹)
خلاصه این که سعدی را اعتقادبر این است که اگر پاک سیرتان را درمحیط فاسد و چنانچه مفسدین را در محیط سالم قرار دهند، تغییر سیرت داده و تحت تأثیر محیط تربیتی خود قرار خواهند گرفت، این محیط تربیتی است که در آن، به گونه ای که بخواهند انسان را پرورش میدهند (معبودی، ۱۳۸۵: ۱۰۷).
تأثیر توارث در تعلیم و تربیت:
سعدی نقش توارث و استعداد ذاتی را در تربیت چنان مهم دانسته که جنس ناقابل را تربیت پذیر نمیداند و به دیگر سخن، تربیت هنگامی اثر بخش و سازنده خواهد بود که«اصل، گوهری قابل» باشد:
چون بود اصل، گوهری قابل
تربیت را در او اثر باشد
هیچ صیقل نکو نداند کرد
آهنی را که بدگهر باشد
سگ به دریای هفت گانه بشوی
که چوتر شد پلیدتر باشد
خرِ عیسی گرش به مکّه برند
چون بیاید هنوز خر باشد
(گلستان، باب ۷: ۱۵۳)
سعدی به عنوان معلّم اخلاق که هدفش تربیت انسان متخلّق به اخلاق نکوست، فرزندان ناهموار و نامتعادل و بی تربیت را که محیط در آنها اثر نداشته و یا در مقابل محیط مناسب مقاومت میکنند از مارِ گزنده، بدتر میداند:
زنان بار دار ای مرد هوشیار
اگر وقت ولادت مار زایند
از آن بهتر به نزدیک خردمند
که فرزندان ناهموار زایند
(گلستان، باب ۷: ۱۵۹)
سعدی آنان را که تربیت اولیهی آنها نامناسب بوده و یا در مقابل تعلیم و تربیت جدید مقاومت میکنند و به هیچ وجه حاضر به اصلاح نیستند به شدّت تقبیح میکند و با نفوذ کلام خویش به بهترین وجه و زیباترین تشبیهات، تأثیر استعداد ذاتی و گوهر انسانی را بیان میدارد. ابیات زیر که از جنجال بر انگیز ترین نمونه های گفتار سعدی است، این مطلب را به خوبی بیان میکند:
پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است
تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است
عاقبت گرگ زاده گرگ شود
گر چه با آدمی بزرگ شود
منابع و ماخذ
۱.مقدمات برنامه ریزی درسی (دکتر حسن ملکی)
۲٫مبانی و اصول آموزش و پرورش (دکتر غلامحسین شکوهی)
۳روان شناسی رشد ۱و۲ _مولف جیمز وندر زندن_مترجم دکتر حمزه گنجی
۴٫تعلیم و تربیت اسلامی (محسن شکوهی یکتا)
۵٫تعلیم و تربیت در اسلام(شهید آیت الله مطهری)
۶٫کتاب بوستان و گلستان(سعدی)
۷٫مجله پرسمان