
توکویل؛ مفهوم دوستی و فضیلت شهروندی
جامعه دموکراتیک استوار بر فرض مساوات مدنی و دوستی اجتماعی، خصلتی به ارمغان میآورد که همه در آن به طور یکسان سهیماند، و این، به نوبهی خود، پیامد مهمی برای هویت شخصی نیز دارد.
در این مقاله مختصر، قصد من این است که از چشمانداز فلسفهی سیاست به مقولهی دوستی گریزی بزنم و در حد توان ابعادی ولو کوچک از آن را بکاوم. باری در قلمرو فلسفهی سیاست، از دوران باستان تا به امروز متفکران بسیاری به مقولهی دوستی، نظر داشتهاند که از مهمترین آنها می توان به فیلسوفان یونان باستان همچون سقراط، افلاطون و ارسطو و در دوران جدید هم میتوان به فیلسوفان برجستهی انگلیسی، آلمانی و فرانسویی همچون؛ جان لاک، تامس هابز، یورگن هابرماس، حنا آرنت و آلکسی دو توکویل اشاره کرد، و هر کدام از زوایای گوناگونی در قالب حوزههای خصوصی و عمومی بدان نگریستهاند. اما غرض ما در این مقال بیشتر دیدگاه توکویل است، و از دریچهی اندیشهی سیاسی او به مفهوم دوستی البته نه معنای عام آن که با تلقیهای متفاوتی بر اذهان جاری میشود بلکه آن چیزی است که از اندیشه او میتوان برداشت کرد.
آلکسی دو توکویل فیلسوف شهیر فرانسوی که به باور بسیاری از مفسران و متفکران دنیای سیاست، منتسکیوی قرن نوزدهم و پدر فلسفهی سیاسی معاصر شناخته میشود، معتقد بو د دنیایی تماما نو علم سیاستی نو میخواهد (Mansfield, 2010: 4). و به قول چارلی ویلچ که در مقدمه کتاب «راهنمای کمبریج توکویل» بیان میکند: اگر صد سال پیش میگفتند که او مهمترین فیلسوف قرن خودش است، اندکی نامعمول به نظر میرسید، اما امروز با کمی اغراق میتوانیم بگوییم که «همهی ما توکویلی هستیم» (Welch, 2007: 1). او در سراسر حیات فکریاش به دوستی و پیوند آزادی و برابری (اجتماعی و سیاسی) میاندیشید و معتقد بود که مناسبتهای جهان مدرن و خواستههای مردمان امروزی متفاوت از قبل بوده، و شهروندان جوامع دموکراتیک از هیچ تلاشی برای رسیدن به این مهم دریغ نخواهند کرد، چرا که انسان امروزی میخواهد که حقوق شهروندیاش را استیفا کند و ما چارهای نداریم جز آنکه بهترین راه کارها را برگزینیم، او حتی خطر را آنقدر مهلک میدانست، که میگفت ملتی به غایت دموکراتیک ممکن است به سوی بردگی و بندگی کشانده شوند. او معتقد بود عادت به مشارکت در امور عمومی، قدرت نیروهای میانجی و استواری نهادهای مدنی عواملی نیرومند برای استحکام دموکراسی سیاسی هستند و از این لحاظ دو جلد کتاب دموکراسی توکویل کوششی است برای اینکه «رسالهای در بنیانگذار به دموکراسی» در اختیار فرانسویها که در آن روزگار هیچگونه تربیت سیاسی نداشتند بگذارد که مثل کتاب دعا همواره همراهشان باشد. اما تن دادن به قدرت مستقر عبارت است از فقدان فرهنگ سیاسی یا یک منجی مقدر و نیز تباه شدن بافت تشریکی جامعه که دقیقا از ویژگیهای به ارث رسیده از رژیمهای سیاسی نوع شوروی هستند(هوتر، ۱۳۹۳: ۶-۱۷۵). خرد و آگاهی به این ترتیب، از لحاظ نظام فکری، توکویل برای اینکه آزادی را مساواتطلبان تهدید نکنند، باید انضباط اخلاقی بر همهی مردم حاکم شود که باعث دوستی و آشتی این دو گردد. البته تردید نیست که دموکراسی روزگار جدید، برخلاف نظام جمهوری در یونان باستان، اساسش بر منفعت است و نه فضیلت. اما برای اینکه نفع شخصی تبدیل شود به « نفع مقبول عام » یعنی منافع خصوصی با منافع عام نزدیک باشد باید یک اصل اخلاقی نیرومند که اساس فضیلت در عهد باستان بود به کمک بیاید. یعنی هر شهروندی باید انضباطی را رعایت کند که فقط حاصل فشار و اجبار از بیرون نباشد. به بیان امروزین « هر آدمی باید بعضی قواعد رفتاری را عمیقا جذب و ملکه ذهن خود کرده باشد و تکلیف اخلاقی را یقینیات شخصی به او تلقین کند» (در میان نیروها و گرایشهایی که مولد «پویندگی و دوستی» اجتماعی هستند. به نظر توکویل همیشه تعداد زیادی دلایل درهم تنیده و پیچیده وجود دارد که مربوط به افراد است و نیز تعدادی علل و اسباب که عمل مؤثر آنها از عرصهی قدرت افراد فراتر میرود. مفهوم « دوستی و قدرت اجتماعی» که ترکیبی از مجموعه مضامینی است که در جلد دوم دموکراسی مطرح شده است همین قضیه را به نحوی عالی متجسم میکند در مواردی همچون؛ اخلاق، خلق و خو، عادات و آداب و رسوم و … . اما قضیه چیست؟ مختصرا اینکه در جامعهای که نهادهای واسطه میان مردم و حکومت وجود دارد، یا بتواند به وجود آید، عرصهی مناسبی فراهم میآید که «قدرت و پویندگی اجتماعی» سر و شکل و نظمی مناسب در پیکر تنومند جامعه به خود گیرد، که در اینجا من بدان «دوستی و یاریگری اجتماعی» میگویم، به تعبیری سادهتر رفاقت به جای رقابتِ تماما آغشته با سود و منفعت گذرا و زودگذر، هر چند که خود توکویل هم بالطبع با سختیها و دشواریهای چنین فرآیندی روبرو و واقف بود که نیازمند تمرین و از خودگذشتگی بسیار است که بتوان شرایط و حقوق دیگران؛ اقلیتها یا گروههای مخالفی که هم فکر و نظر ما نیستند را در نظر گرفت.
توکویل، بر این باور بود که اگر «همبستگی و دوستی» از بین برود و به جای آن، ناپیوستگی و تفرقه میان مردم راه یابد، جامعه همچون مجموعهای از ذرات میشود که دیر یا زود هر یک از شهروندان به گونههای گوناگونی مقابل هم قرار میگیرند و برای دفاع از منافع یا اعتقاداتشان نه تنها دچار مشکل میشوند بلکه روی خوشِ سامان، رفاه و آسایش را هرگز در خودشان نخواهند دید. پس میتوان گفت که آن قدرتی که جامعه بر هر فردی اعمال میکند کمی طاقت فرساتر از فشاری میشود که جامعهی سنتی بر فرد وارد میآورد. چنین استدلالی برای تحلیل یک رشته تغییراتی که در روزگار ما قابل مشاهده هستند ارزش الگو را دارد. مثلا فرض کنیم که در یک جامعهای، دولت به طور کاملا قانونی یک سلسله تصمیماتی بگیرد که افکار عمومی با آن موافق نباشد. بسیاری از شهروندان میتوانند برای نارضایی خود از این تصمیمات دولت دلایل محکمی داشته باشند. برای اینکه این نارضایتی به صورت بسیج دستهجمعی نمایانگر شود باید نهادهای تشریکی مناسب وجود داشته باشد و سازماندهی و بسیج جماعت را به عهده بگیرد. در نبود اینگونه نهادهای تشریکی هر فردی وسوسه میشود در عرصهی خصوصی و شخصی کناره جوید. اینجاست که پدیدهی «همبستگی و دوستی اجتماعی» که توکویل از آن با نام « انقلاب دموکراتیک اجتماعی» یاد می کرد فرسنگها فاصله میگیرد و پدیدهی معروفی دیگر با نام مارپیچ یا بردگی اجتماعی منتج میشود که حاصل جمع دلایل و محرکات کلیه افراد است، و خود این مارپیچ باعث تقویت جریانی میشود که حرکت را شروع کرده است. یعنی بیحالی و بیاعتنایی و کرختی تعداد زیادی از مردم و شهروندان که عرصه را تنگ و خالی میبینند، دست از پا درازتر فرار میکنند. و این خود دوباره باعث تقویت حس ناتوانی و عجز همین افراد میشود و تماما منجر به ناامیدی و تضعیف روحیهی همبستگی و دوستی اجتماعی میگردد. در محیطی که مشارکت شهروندان رنگ و بویی از دوستی و روحیه جمعی نداشته باشد، فضیلت شهروندی هم اگر نگوییم پوچ و تهی از معنا، دست کم، تاخت و تاز دولت فزاینده را پدید میآورد که دولت امور عامالمنفعه را خود به دست بگیرد. و به این مرحله که میرسیم « مردم عرصه را کاملا ضعیف میبینند و با این گرایش بیتفاوتی اجتماعی میگذارند تا نتایج فاسد ناشی از نیات مثلا خیر دولت جلوهگر شود».
استعداد خاص توکویل در ترکیب ادله و علل با یکدیگر تا حدی باعث توجه تازهای به تالیفات او شده است. زیرا در عمل تحليل، توکویل در یک چشمانداز نظاممند به قضایا و امور نگاه میکند، اما نزد او دغدغهی کمتر کردن میزان پیچیدگی مسائل از سایر متقدمان همزمان او نیرومندتر است. او به کرات اعتقاد خود را به اینکه «در میان تنوع ظاهری امور انسانی غیرممکن نیست که شمار معدودی امور محوری یا کلیدی بیابیم که بقیه امور از این تعداد محدود سرچشمه میگیرند» بیان میکند و این اعتقاد او را وامیدارد که بر مبنای تعداد محدودی فاكت نظریههای انتزاعی بسازد. و از این بابت حتی موقعی که گذشته دور اروپا را میکاود، بیشتر جامعهشناس است تا مورخ به معنی متعارف کلمه زیرا هدف اعلامشدهی توکویل در بعضی مسائل اختیاری است و نه در کلیهی مسائل؛ این طريقهی بسیار مدرن در تحقیق به او فرصت میدهد تا پیشنهاداتی ارائه کند که قلمرو اعتبار آنها وسيعا از محدودهی موضوعی که در ابتدا مطالعه شده بود درگذرد و به مجموعهی ساختهای کلی دینامیک اجتماعی مربوط می.شود. مثلا از این قبیل است روابط میان عادات زندگی سیاسی و مصلحتاندیشی در عرصهی سیاست ( پراگماتیسم) و اساسا ایالات متحد و فرانسه را با یکدیگر مقایسه میکند. توکویل مثال می زند:
امریکاییها یک ملت دموکراتیک هستند که امور عمومی را همیشه خود مردم اداره کردهاند و ما (فرانسویها) یک ملت دموکراتیک هستیم که دست بالا توانستهایم فکر کنیم که بهترین روش اداره امور عمومی کدام است. این استدلال منتهی میشود به یک قاعدهی کلی مربوط به رابطهی میان بیتجربگی در امر سیاسی و تمایل به ایدئولوژی انتزاعی از یک طرف، همدردی، همبستگی و دوستی، پیونددهندهی اعضای هر طبقه و جامعهی پویا، زنده و توانمند است و در بیرون صفوف طبقه به سختی میتوان آن را یافت. این درست آن چیزی است که در نتیجهی پیشرفت مساوات اجتماعی تغییر مییابد. «وقتی همهی صفوف جامعه تقریبا برابر باشد، از آنجا که همه کمابیش یک جور فکر و حس میکنند، هر کدام میتواند هر آن احساس دیگران را حدس بزند و دوستیای میان آنها شکل بگیرد و نگاهی سریع به خود میاندازد و همین کافی است تا به فضیلت شهروندی یا رذیلت خود پی ببرد. در نتیجه انسان دموکرات به سهولت ممکن است گرفتار کم و بیش هر گونه رنجی شود مهم نیست که رنجدیدگان بیگانه یا حتی دشمن باشند، قوهی تصور فورا او را جای آنها میگذارد، (سیدنتاپ، ۱۳۷۴: ۱۱۸) و همدلی و دوستی را با آنها عمیق تر از قبل میسازد». بدین قرار برابری اجتماعی معمولا شمولی کلی به همدردی و دوستی و قدرت اجتماعی میدهد. فرد دوست و همدرد افراد دیگر میشود. برابری در پیشگاه قانون، در این مفهوم، به فرد موجودیت میبخشد و نقشی علنی و اجتماعی به وی محول میدارد. در این حال دامنهی همدردی، همنوایی و دوستی را میگستراند، ليكن شاید از ژرفای آن کاسته شود؛ اما به محکمتر شدن پیوند آن میافزاید. در نتیجه از این روست که فضیلت شهروندی و دوستی اجتماعی در دورانهای دموکراتیک غالبا بخردانه و نوع دوستانه است (همان: ۱۱۹) البته این بیان آن نیست که گفتار مشهور تامس هابز را از نظر دور برانیم که «انسان گرگ انسان است» اما میتوان به الفت و دوستی اجتماعی، اگر نه یکسر ایمان، دست کم برای آن هم چون یک شیوه و راه حل کوشید و این تحلیل میتواند، به نظر فیلسوفی که میگفت «من قلبا اریستوکرات هستم و عقلا دموکرات» نزدیک باشد چرا که میگفت فضیلت مدنی و شهروندی جدید با باستان متفاوت است و او «دوران های اریستوکراتیک را شورانگیز و ناعادلانه میپنداشت» و چنان به دوستی اجتماعی و برابری اجتماعی دل بسته بود که بسیاری بر این باورند که بایست نام اثر او را «برابری در امریکا» نهاد (Arblaster, 2002: 78). و از میان عواملی که در استقرار دموکراسی مهم میشمرد، جایگاه اخلاق را بر فراز علل دیگر مینهاد که همواره همراه با مشارکت سیاسی و اجتماعی، دوستی و همبستگی، شهروندانی با فضیلت و اخلاق مدار به بار میآورد که یکسره نه به منافع فردی و خصوصی خود بلکه به منافع ملی و مصالح عمومی جمع و مردم میاندیشند که این مهم نیز ساده به دست نمیآید و نیازمند آموزش، تعامل، گفتوگو و دوستی همهی گروههای جامعه میباشد.