
جاشوی ادبیات عرب
کتاب تصویرهای برجای مانده، بخش اول از یک تریلوژی است.
حنا در این تریلوژی زندگی خود را بهطور عریان و با جزئیات کامل در اختیار خوانندگان گذاشت. با توصیفهای بسیار دقیق و زیبا، تصویری از زندگی دردمندانه خود، مردم فقیر، ظلم و ستم فئودالها و اشغالگران عثمانی و فرانسوی و مبارزه با آنها و عشق و روابط مردم را بدون پردهپوشی عیان کرده است.
وی به نویسندگی فکر نکرده بود؛ بلکه نویسندگی نتیجهی تجربهی ژرفی است کـه از میان آن چیزهایی یاد گرفت کـه هیچ دانشجویی آن را نمیدانست. وجه تمایز حنا مینه این بود که علاوه بر درک شرایط، ذهن فعالی داشت که تنها از طریق نوشتن آرام میگرفت و برای همین با قلم مأنوس شد. اولین نوشته اش را برای روزنامهها فرستاد و حتی با تجربهای که در عامهنویسی داشت، چند سناریو ساده برای تلویزیون نوشت.
همین عشق به نویسندگی باعث شد تا راهی به دل ساده مردم محلهاش باز کند و نویسندهی بلامنازع شکوائیههایی باشد که مردم برای انشای آن تنها او را محرم دانستند. حنا مینه مُجالست با این مردم را کورهراهی دانست که میتواند او را به شاهراه نویسندگی برساند. قلم گرمی پیدا کرد و کمکم از او مقالات بلندی انتشار یافت و زیب روزنامهها شد.
شاید مهاجرت او به دمشق و کار در مجلهی «الإنشاء» میتوانست آتش احساس درونی او را خاموش نماید. آنقدر نوشت و نوشت تا بالاخره او را به سردبیری روزنامه منصوب کردند. او در این شرایط یک نویسنده قابل شده بود و چنان از درد مردم مینوشت که گویی فرزند درد و رنج است.
مدتی نیز ذهن آشفته خود را به زلف داستان کوتاه گره زد. اما نه؛ اینگونه فضای نوشتاری بهلحاظ کمیِ امکانات بروز دردهایش را اقناع نکرد. پس به نوشتن رمان و داستانهای بلند بازگشت و ۳۰ رمان و چند مقاله بلند تحقیقی و مصاحبه انجام داد که هر یک در نوع خود بینظیر هستند. نخستین رمان بلند او به نام «چراغهای آبی» چند بار تجدید چاپ شد (۱۹۵۴) و خیلی از آنها هم به فیلم و سریال تبدیل شدند.
رمانهای حنا مینه همواره بوی دریا میداد. دغدغههایش چون باد مشرقی قطراتی از آب دریا را به جان مشتاق مردم میزند. خودش میگوید: «دریا رؤیای من است.» و در پاسخ به سؤالی مینویسد: «آیا این کارها را با قصد انجام داده؟» و سپس پاسخ میدهد: آری، گوشت تن من ماهی دریاست؛ خون من آب شور دریاست؛ مبارزه من با کوسهها، مبارزه مرگ و زندگی است؛ اما توفان، خالهایی بر بدنم نقش انداخته. اگـر صدا میکردند دریا، من جواب میدادم، من دریا هستم. خودِ دریا. مولدم دریاست و دوست دارم در آن بمیرم.» و بعد میپرسد: آیا معنی جاشو بودن را میدانید؟»
باری، همیشه دریا را به پاکی، توفندگی و طغیان و خلوص تشبیه کردهاند، یعنی همان صفاتی که در رگ و پیِ حنا مینه هم وجود دارد. او در جایی نوشته:
«از شما میپرسم، درحالی که کنار دریا هستیم، خوب به آن دقت میکنیم؟ واقع امر این است که ما هرگز در وسعت دریا دقت نمیکنیم. با آن حرف نمیزنیم. به اعتراضهایش گوش نمیدهیم. دریا مهمترین پدیدهی جهان است و اگر از من بپرسید به صراحت میگویم که اصلاً خودِ جهان است. هیچ جاشویی در این تلاطم با ماهیتابه به صید نمیرود. هرگز برای شکار یک بچهماهی ساعتها به انتظار، کنار دریا نمینشیند. جاشو به دنبال شکارهای بزرگ و بزرگتر است که به قلب امواج میزند. حواستان هست چه میگویم؛ من دربارهی یک جوان بندرنشین حرف نمیزنم. من از کسی سخن میگویم که جهانش دریاست.»
حنا مینه در ادامه میگوید: «حرفهی پدرانم دریانوردی بوده؛ دریا برای آنها همهچیز بوده و طبیعی است که نوهی آنها هم دنیای آنها را دنیای خود در پهنهی دریا قواره کند. من به کارهای باربری و جاشویی و… که در گذشته انجام دادم، افتخار میکنم. هنوز لابلای انگشتان پایم پر از نمک و شنهای دریاست. به تَرَکهای کف پایم اگر نگاه کنید جای زخمهای عمیقی را میبینید که تا دلـم کشیده شده است و هنـوز از آن خـون میچکد.» و با این جملات استعارهای مبهم از دریا (بخوان دنیا) را به خوبی متبلور میسازد.این نویسندهی انسان دوست نه مدرک دبیرستانی داشت و نه دانشگاهی. او برای اقشار فقیر و زحمتکش جامعه و مردم عادی مینوشت. در طول عمر مبارزه کرد و در زمان قیمومیت فرانسه بر سوریه و پس از آن به زندان افتاد. یک بار دکتر «عادل العوا» استاد فلسفهی دانشگاه دمشق از وی پرسیده بود که از کدام دانشگاه فارغالتحصیل شدهای؟ وی در جواب به او گفته بود: «من از دانشگاه فقرِ سیاه فارغالتحصیل شدم… از نظر من فقر دو نوع است: فقرِ سفید؛ مثل زندگی امروزی من است و فقر سیاه؛ مانند زندگیام که در کودکی گذراندم؛ زمانیکه گرسنه، پابرهنه و لخت بودم و مادرم اصرار کرد به مدرسه بروم تا یاد بگیرم چند کلمهای بنویسم؛ تا بلکه پلیس یا کشیش بشوم. بعد از اینکه بزرگ شدم و خود را در جریان خروشان مقاومت علیه فرانسویها گذاشتم، مادرم آرزو کرد کاشکی مرا به مدرسه نفرستاده بود تا به جای مبارزه در راه وطن چوپان میشدم تا این همه در زندانهای فرانسویها و زندان وطنی زجر نمیکشیدم… بله؛ من فارغالتحصیل دانشگاه فقر سیاه هستم و انتخاب دیگری برای ورود به دانشگاه دیگر یا دورهی دبیرستان نداشتم تا یاد بگیرم دربارهی دانشگاهها و مدارس بنویسم.»
زبان و اسلوب نوشتاری حنا ساده و آسان است. از این رو خوانندگان کتابهای او را طیف وسیعی از روشنفکران، کارگران، کشاورزان و زنان خانهدار در بر میگیرد. او این توانایی را داشت که خوانندگان خود را بهرهمند و شگفتزده کند. او پس از نجیب محفوظ پرخوانندهترین نویسندهی عرب است. کتابهای او به ۱۷ زبان ترجمه شدهاند.
ایشان ۳۶ رمان و داستان کوتاه، یک مجموعه داستان کوتاه مشترکاً با خانم «نجاح عطار» و ۸ کتاب دیگر شامل مجموعه مقالات و تحقیقات ادبی از خود به یادگار گذاشت. مشهورترین رمانهای وی عبارتند از: «چراغهای آبی»، «بادبان و توفان»، «الیاطر» و این تریلوژی است.
