نویسنده: محمد نبهان
روشنفکر به معنای کسی ست که ذهن و اندیشه روشنی دارد، حواس پنج گانه اش به خوبی کار می کنند، آگاه است به زمان و جریان های اجتماعی روز، به قطعیت درباب حواث و پدیده ها صحبت نمی کند، درگیر تعصب نیست، دائم در «تحول اندیشی» به سر می برد و با آزادی کامل و به دور از هرگونه ترس از اندیشه های خود سخن می گوید.
تعریف دکترعلی شریعتی از روشنفکر با قید انتقاد از ترجمه «انتلکتوئل» به روشنفکر در ایران معتقد است که انتلکتوئل اشاره به افرادی است که کار مغزی و فکری می کنند. اما روشنفکر ممکن است کار بدنی هم انجام دهد. وی معتقد است روشنفکر یعنی کسی که دارای فکر روشن و باز است … افرادی که محدود و متوقف نیستند، منجمد نمی اندیشند، روشن و باز فکر می کنند، زمان، موقعیت خود و وضعیت کشور را درک می کنند و می توانند تحلیل و استدلال کنند، روشنفکر انسانی است که به وضع اجتماعی و به جایگاه خود آگاه است و این صفات موجب تعهد و مسؤولیت او می شود.[۱]
از ديدگاه جلال آل احمد «روشنفكر» كسی است كه فعاليت روزانه اش مستلزم نوعی كار فكری آميخته با ابتكار باشد و اين كه حاصل كارش را نه برای نفع شخصی بلكه برای حل مشكلات اجتماعی در اختيار جامعه بگذارد، طرفدار توسعة علم، فرهنگ و هنر باشد، از ارزشهای برتر مثل حقيقت، نيكي و عدالت پاسداری كند و نادرستی ها و مفاسد اجتماعی را مورد انتقاد قرار دهد.[۲]

با پیش داده هایی ابتدایی به بررسی فضای روشنفکری اهواز می پردازیم اما لازم است، پیش از آن به داستان بسیار عجیب سعدی نیز گذری بیندازیم
منجمی به خانه در آمد. یکی مرد بیگانه را دید با زن او به هم نشسته. دشنام و سقط گفت و فتنه و آشوب خاست. صاحبدلی که بر این واقف بود گفت:
تو بر اوج فلک چه دانى چیست
که ندانى که در سرایت کیست [۳]
اکبر رئیسی در مقاله ای به نام – رازگوبلوچ – در وصف شبه روشنفکر آورده است، که : “حكايت شبه روشنفكری دقيقا همين است. چشم به بالا دارد و بي خبر از پائين. لفظ ها، اطوار و افكارش شبیه بالايي ها است؛ همان هايي كه در جهان نام و نمودي دارند. ولي بي خبر از جدي ترين حقايق پيش پاي خويش.” [۴]
در ادامه داستان، آن «مرد بیگانه» نیز روایت گر نقش «ماله کش ها» ست، کسانی که دلال اجتماعی اند، دلال فرهنگی اند، دلال سیاسی و رسانه ای اند و پای شان یواشکی به خانه های اهل تفکر باز شده، با اندک اندوخته های سطحی از علم و همبستری نامشروع با اهل خانه، نان می خورند و نمکدان می شکنند.
یکی از بنیاد های شاخص ماله کش ها عدم تعهد اخلاقی و مسئولیت پذیری در قِبال اندیشه و جامعه خویش است.
امروز ما با این نوع کارکتر که خود را با نام های برخواسته از هویت، زبان، جریان های قومی و دینی بازتعریف می کند بسیار سروکار داریم.
این نوع کارکتر با به بازی گرفتن از شبه روشنفکران در فضاهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی و نیز حضور گسترده در فضا های مجازی، راه اندازی جریان های سطحی و کم عمق سعی در پرده برداری از چهره یک فعال روشنفکر فرهنگی، اجتماعی و یا سیاسی بالقوه ای در برابر بنگاه های قدرت دارد، این نوع کارکتر با در دست گرفتن نبض بخشی از احساسات جامعه خود را در میان آغوش پر مهر آن ها جا می دهد و سپس از بازوی شان در جهت جریان سازی و گفتمان کلان در مسیر های مالی نامشروع خود از بنگاه های قدرت بهره می جوید، به طوری که پروپاگاندای متولد شده، بخشی از بنگاه های قدرت را به شدت اغوا و در قِبال مطالبه های پشت پرده وی کاملا بی اراده عمل می کنند.
جورج اورول در رساله ای در ۱۹۴۶ نوشته شده است، عقیده دارد، ”زبان سیاسی برای راست جلوه دادن دروغ ها، محترم شمردن آدم کشی ها، و در ظاهر منسجم نشان دادن نابسامانی ها طرح ریزی شده است.” [۵] در حقیقت این برداشت از زبان سیاسی، یکی دیگر از بنیادهای اساسی ماله کش هاست، آن ها بر چنین بستری، با همبستری نامشروع و همراهی با جریان های شبه روشنفکری رسماً همانند شعبون بی مخ ها، نه در مقابل مردم بلکه به وسیله آن ها در مقابل روشنفکران و اهل اندیشه حقیقی قدعلم می کنند.
بالواقع آن ها تنها در وجه سطحی معامله با تعریف روشنفکر حرفه ای ادوارد سعید همراهی می کنند، با این تفاوت که روشنفکر حرفه ای روشمندانه در شیوه ارتباط گیری و نوع استفاده از فضای بروکراسی و ساختار قانونی با بنگاه های قدرت بهره می گیرد، در حالی که ماله کش ها هرگز نمی توانند از چنین سیاقی پیروی کنند.
آن ها بخش عمده ای از ارتباط گیری ها و توافق های اولیه خود را از «گعدیه ها» با بنگاه های قدرت کسب می کنند.
ماله کش ها پدیده نو ظهور کشور های در حال توسعه هستند. آن ها با زبان سیاسی و با برخورداری از پروپاگاندای تبلیغاتی جهت سیطره بر احساسات بخشی از جامعه، سر به زنگاه به عنوان یک کُنش گرنما در زمان های حساس ظاهر می شوند، تا بتوانند در فرصت مناسب، از فضای مناسبات کلان منفعت مالی و افزایش فضای لابیگری بهره مند شوند.
آن چه برای ادوارد سعید اندیشمند فلسطینی در مورد شخص روشنفکر، مهم است «استقلال» روشنفکر و «آرمان» او می باشد. برای او استقلال روشنفکر از بنگاه های قدرت یعنی دولت، کلیسا، دانشگاه، اصناف حرفه ای، رادیو، تلوزیون و… که هدفی جز استخدام روشنفکران برای اهدافی چون، حذف مخالفین، خوشایند جلوه دادن موضوعات نامطلوب و سرپوش گذاشتن بر اقدامات این بنگاه ها به دلایلی مثل ، «مصلحت» یا «افتخار ملی» ندارند.[۶] از این روی او روشنفکر آماتور را به عنوان روشنفکر حقیقی به رسمیت می شناسد چرا که روشنفکران حرفه ای با خصوصیت اصلی همکاری با یک یا چند بنگاه قدرت از روشنفکر آماتور با خصوصیاتی چون «در تبعید» و یا در «حاشیه بودن » ومؤلف زبانی که سعی می کند حقیقت را به قدرت بگوید متمایز می شود.[۷]

فوکو در این خصوص می گوید: من شخصاً هرگز، «روشنفکری» را ملاقات نکردهام. من به افرادی برخوردهام که رمان مینویسند، دیگرانی که بیماران را معالجه میکنند؛ مردمی را ملاقات کردهام که به فعالیتهای اقتصادی مشغولند، و آن ها که موسیقی الکترونیک میسازند؛ من کسانی را دیدهام که درس میدهند، افرادی که نقاشی میکنند، و آنها که هرگز نفهمیدم واقعاً چه کاری انجام میدهند. اما «روشنفکر»؟ هرگز.[۸]
خلاصه این که، «روشنفکر» مادهی خامی است برای داوری، رأی صادر کردن، محکوم و محروم کردن. من تصور نمیکنم «روشنفکران» زیاد صحبت میکنند، چرا که در نزد من آن ها وجود ندارند.
می توان نگاه فوکو را در دنیای مدرن و پسا مدرن به عنوان یک امر محقق شده دانست، نگاه تخصصی شدن علوم مختلف بشدت در حال گسترش یافتن است، خصوصا در رشته های علوم انسانی ریز شدن تخصص ها کاملا محسوس و ملموس است.
و نیز باید در نظر داشت که فرصت های محدود انسان چه از لحاظ قید “زمان” و چه “توان فیزیکی” ضرورتاً او را ناگزیر به فرآیند ریز شدن، بخش بخش شدن بیشتر متمایل کرده، این روند همان چیزی است که از آن با عنوان ” فرآیند تخصصی شدن علوم” یاد می کنیم از این روست که همانند فوکو معتقدیم، امروز با روشنفکر ملاقات نکرده ایم اما با جریان موسوم به «پویش روشنفکری» بله ..

بحر علوم در حوزه های مختلف آن قدر گسترده شده و پر انشعاب که شاخه های هر کدام در فضای خاص خود، از چندین تخصص زیر شاخه تشکیل می شود، گویی شجره ای ست که دائما به ریز شدن و تکثر بیش از پیش میل می کند، این که بگوییم این ریز شدن سبب گسست علوم و خلق جهان های متفاوت ناقص الخلقه ای هستند که شیوه زیست جهان ما را پیچیده تر از گذشته کرده اند کلام بی راهی نیست اما اکنون ما با مسئله ای به نام تکثر روز افزون علوم، تکنولوژی و مدرنیته در گلاویزیم که نمی توانیم از آن به ساده گی گذر کنیم .[۹]
در باب علوم کلاسیک می توان اشاره داشت: در عصر حاضر، این علوم با همان بحر وسیع به عمق یک سانتی متر قابل تعبیر اند.
گویی آن دانش آموخته همه چیز می داند اما نمی داند .. لهذا پس از چندی دست پا زدن ناگزیر به دلایل حصر در مفهوم ” زمان” و “توان فیزیکی” و نیز رویارویی با امواج سهمگین تکثرگرایی و مفاهیم جدیدی چون مدرنیته و تکنولوژی کمر خم می کند و خود نیز در نقطه ای کوچک شروع به پژوهش و تحقیق می کند .
در باب علوم دیگر چنین قصه ای جاری و ساریست حال اگر به مفهوم. ‘ روشنفکر ‘ بازگردیم خواهیم دید روشنفکر دیگر نمی تواند در شاکله یک فرد مشخص و معین ظاهر شود، دیگر مفهوم روشنفکر ادوارد سعید، دکتر علی شریعتی، جلال آل احمد و .. محلی از اعراب ندارد، چرا که بستر جامعه جدید برای زایش چنین کارکتری عقیم به نظر می رسد.
حقیقت این است که امروز ما با یک جریان موسوم به پویش روشنفکری روبه رو هستیم، یک جریان اندیشه ورزی متشکل از فعالان و متخصصان حوزه اجتماعی، فرهنگی، ادبی، سیاسی، هنری، دین پژوهان، روزنامه نگاران، عکاسان، کارگردانان و .. که حامل شاخصه هوشیاری، آگاهی و درک مفاهیم اجتماعی و تغییرات روز جامعه از درچه های خاص خود هستند، نسبت به جامعه تعهد و مسئولیت دارند و بشدت در جهت رشد جامعه به پویش روشنفکری آن جامعه پیوسته اند.
این به این معنی نیست که لزوماً همقطاران این پویش در خیل عظیمی از اصول هم جهت و متفق به نظر آیند بلکه بلعکس در جریان موسوم به پویش روشنفکری ممکن است بشدت با تضارب آراء در خصوص موضوعات خاص در جامعه روبه رو شوند.
می توان بنیاد اساس شناسایی «پویش روشنفکری» را این گونه تببین کرد که این پویش نیازمند رهبریت مستقل روشنفکر کلاسیک و تابع متدولوژی خاصی نخواهد بود بلکه حیات خود را بر اصل ایجاد فضای گفتمان و تضارب آراء در جامعه یافت می کند.
جریان موسوم به پویش روشنفکری هرگز منفعل نمی شود چرا که دو بازوی تعهد اخلاقی و مسئولیت پذیری نسبت به اندیشه و جامعه و نیز اصل ایجاد گفتمان، آن ها را به سوی چرایی مسئله می کشاند و نه حواشی آن، شاید مهم ترین نکته متمایز پویش روشنفکری با دیگر جریان های روشنگری این است که مثلاً در برابر بی عدالتی و تبعیض قائل به خشونت و فریاد های نمادین نیست، که در آخر بردگی اجتماعی از نوعی به نوع دیگر جهش و تغییر شکل دهد. و همه چیز دوباره به نقطه اول خود باز گردد.
در واقع می توان گفت: پویش روشنفکری در جامعه همانند یک پزشک بی احساس تنها به پیش گیری و نهایتاً پس از ابتلاء به درمان درد و به همان مسائل بنادین می پردازد.
اگر جوانی در شعیبیه در درگیری های قبیله ای کشته می شود و یا دختری مظلومانه در آبادان ذبح می شود، آن جوانی که از معضل بی کاری به سمت و سوی انواع فساد کشیده می شود، در این حالت جریان موسوم به پویش روشنفکری به دنبال اعتراضات نمادین و ارائه چند بیانیه برای خودنمایی و پرداختن به مسائل حاشیه ای نیست، بلکه به مسئله می پردازد، چرایی ها و چگونگی حل آن ..
این پویش بر مدار گفتمان و آگاهی ورزی استوار است و معتقد است، در صورت نشر آگاهی و هوشیاری جمعی و ایجاد بستر هایی جهت گفتمان، جامعه خود مسیر صحیح را می یابد.
افرادی که در جریان موسوم به پویش روشنفکری قرار می گیرند، همواره با سه اصل جدیدت در تعهد اخلاقی نسبت به جامعه، مسئولیت پذیری و به رسمیت شناختن گفتمان و نهایتاً ایجاد آن در جامعه شناخته می شوند و به شدت از آغشته شدن به احساسات و پرداختن به حاشیه گریزانند.
فوکو، رؤیای «روشنفکری» را در سر دارد که «ویران کنندهی باور و تعمیم است، کسی که در درماندگیها و محدودیتهای زمان حال، نقاط ضعف، خطوط قدرت، و فضاهای خالی را شناسایی و نشانهگذاری میکند؛ کسی که دائماً خود را تغییر میدهد؛ نه میداند دقیقاً به کجا خواهد رسید، و نه اینکه فردا چگونه خواهد اندیشید، چرا که مراقب زمان حال است».[۱۰]
شاید نقطه تلاقی جریان موسوم به پویش روشنفکری و رؤیای روشنفکری فوکو در ندانستن مسیر آینده و مراقبت از امروز است که به نوعی دامن گیر جریان های جامعه خواهد شد.
محمد نبهان، ۲۳٫ jun .2020
منابع و توضیحات :
۱- ر.ک: علی شریعتی، روشنفکر و مسؤولیت های او در جامعه، تهران، حسینیه ارشاد، بی تا، ص ۳٫ علی فیاضی، فرهنگنامه شریعتی ۱، تهران، نشر مهدی، ۱۳۶۱، ص ۱۳۶٫
۲- بخشي، علي آقا، فرهنگ علوم سياسي، مركز اطلاعات و مدارك علمي ايران، ۱۳۷۴، ص۱۵۹؛ آل احمد، جلال، در خدمت و خيانت روشنفكران، تهران، انتشارات رواق، چاپ دوم، بي تا، ص۵۸٫
۳-گلستان سعدی، باب چهارم، در فواید خاموشی
۴- “روشنفکر، ضد روشنفکر و شبه روشنفکر؛ مرزها کجا است؟!” اکبر رئیسی، رازبلوچ
۵- ماهنامه فرهنگ جامعه( فارسی – ترکی)، شماره ۲، خرداد ۱۳۹۵، نقش روشنفکر از منظر ادوارد سعید، محمد عباس پور
۶- نقش روشنفکر ص ۳۹
۷- نقش روشنفکر ص ۱۱ و ۳۰
۸- مقاله: ادوارد، سعید؛ (۱۳۹۴)، نقش روشنفکر، ترجمهی حمید عضدانلو، تهران: نشر نی، چاپ ششم
۹- مصداق همان نظریه “ادوارد ویلسون” است که معتقد است، که این شاخه شاخه شدن علم، تخصصی شدن علوم و جدا شدن از هنر، روانشناسی و سایر رشتههای علوم انسانی و اجتماعی موجب دردسر بشریت شده است و الان تاوان این مسئله را پرداخت میکنیم.
ویلسون بر این باور است که در میان تمامی علوم و رشتههای معرفت هر نوع معرفتی که حساب بکنید، معرفت دینی، عرفانی و هنری میان اینها وحدتی برقرار است.
او می گوید: تخصصگرایی افراطی به این معنی که فقط و فقط شما در یک رشته متخصص بشوید و دنیا و جهان همسایه را نبینی، آسیبزننده است. / محجوب در گفتگو با آنا: تخصصی شدن علم موجب دردسر بشریت شده است؛ ۴۰۷۲/۴۰۲۸/ )
۱۰- M. Foucault, Foucault Live: Collected lnterviews, ۱۹۶۱-۱۹۸۴٫ Edited by Sylvere Lotringer, Semiotext (e).
Columbia University, New York, 1996, p. 482.
تحیاتي لكم
بإختصار بعد حذف تعاريف المثقف و اقوال المفكرين عنه، على ما يبدو يريد الكاتب ۱-نقد تفاعل الاجتماعي مع الأحداث اليومية في المجتمع و السوشل ميديا (برأيي اذا لم يتفاعل المجتمع لازم تبحث عن الاسباب، اختلاف او سطحية التحاليل ليست مشكلة كبيرة لان المشاكل المعقدة تحتاج الى وقت أطول من التفكير و الدراسه العلمية) ۲- طرح مسئله النظرة الغير نظمية لمشاكل المجتمع (المجتمع كنظام يحتاج لتفكير نظمي و حلول نظمية بعد تحليل كل المتغيرات المرتبطة بالمسئله و ديناميكية النظام فمن الطبيعي كل شخص طبق اختصاصه يری قسم جزئي من كل المشكلة و لايری کل دیناميكية النظام).
و اخيراً إهتمام البعض بمسائل اكبر من احتياج المجتمع و نسيان المشاكل التافهة ليس عيباً كما يراه سعدي لان كما تفضلت بحر العلوم يكبر يوما بعد يوم و ليس العلماء كلهم سوبرمان او باتمان حتى ضمن جهده ينتبه الی ما یحدث في فراشه فبدل من تقلیل معنویاتهم في ممارستهم لكسب كل ماهو جديد نشجعهم حتى و لو كانوا في عزله عن المجتمع