
رسانه و انسانِ فاختهسان
تاریخی که با خوانش و پژوهشِ در ادبیات، هنر و فلسفهی پیشینیان، رازهایی چند از انسانِ «درجستوجوی معنا» را فاش میسازد، حکایتگر کوششهای دور و دراز برای دستیابی به کُنهِ ذات رویدادهای طبیعی و غیرطبیعی است. انسان، در جایگاه فاعل کوششها و پژوهشها تا مرحلهی معناسازی برای رویدادهای ناخودآگاه و غیرتأملی نیز پیش میرفت. کمتر یافتن امور اندیشهانگیز زمانههای پیش از ما، نمایانگر زمان بیشتر فاعل اندیشمند، برای اندیشه، رویارویی و کشمکش پرسشبرانگیز با برابرایستاهای وضوع پرسش است. چه که میزان کمی حوادث، دادههای آماری، کارهای هنری، آثار فلسفی، دستآوردهای علمی، رویدادهای خبرساز و حتی انسانهای دسترسپذیر، در قیاس با کثرت برابرایستاهای هرروزینهی انسان مدرن ناچیز است.
این امر پرسشبرانگیز اگر به ورطهی عدداندیشی[۱] فراگیر امروزی پرتاب نشود، توانا به راه شدن برای دستیازی (نهچندان ممکن) به تفکر در گریز است. اگر جهانگیری رسانه به او رخصت دهد. ملّای رومی، در بیتی از غزلی میسراید:
لکلک آنِ حق شناسد مُلک را، لکلک کند
فاخته محجوب ماند، لاجرم کوکو کند[۲]
مولانا بیان میکند که لکلک عالم را از آن حق تعالی داند و ذکرگونه میگوید: «لَكَ، لَكَ» (برای توست، برای توست). اما فاخته که پردهی جاب حقیقت از اون رخ برنگرفته است، ناچار میپرسد: «کو؟ کو؟» (کجاست؟ کجاست؟). ادعای مولانا بانغمهی این دو پرنده همخوان است.
پر روشن است که عقیده به یکتاپرستی لکلک، اشارهای رندانه و نمونهای شاعرانه برای حقانیت طریقت شاعر است. اما فاخته… فاخته در ادبیات کلاسیک پارسی، نماد بیمهری و بیوفایی و از همینرو لانهبهلانه و شاخهبهشاخهرویست. نمونهای از شیخ اجل چنین است:
جلوهات چون پر طاووس و خرامیدن چو کبک
عیبت آن است که بیمهرتر از فاختهای[۳]
هجوم اخبار و شمار بیشمار برابرایستاها در زمانهی حاضر، عاملی برای هرچه کمتر زمان داشتن انسان امروز[۴] است. این زمانِ همواره کم، مانع از تفکر و تأمل در ایستارها و بزنگاههای بسیار انسان مدرن است. رویدادهایی و که رویدادها و امور مهم هرلحظهی پیش از خود را قربانی میسازند. قربانیانی که بیهرگونه سوگواری و خدانگهداری به دست نسیان سپرده میشوند. بیتشییع و تدفین در گذر زمان میپوسند و بهپایان میرسند. با همهگیر شدن جنایاتکارانهی رسانهای امر جدید. همهگیر ساختن آنچه که از دیدگاه زمان تقویمی تازهتر است. بزنگاههای هرروزه. ما فاختگان بیوفا و بیمهر، با وفاداری به کدامین لانه و شاخه و جفت، راه تفکر را میپیماییم؟ انگشت انسان نااندیشندهی امروز با کشیده شدن بهسوی کدامین امر اندیشهانگیز مسیر درست را نشانه میرود؟ آیا «اندیشهانگیزترین امر در زمانهی اندیشهانگیز ما این نیست که هنوز اندیشه نمیکنیم[۵]»؟
[۱] . در مورد تفکر اعداداندیش فیلسوف معاصر آلمانی، مارتین هایدگر (۱۸۸۹-۱۹۷۶م) در دو اثر مهم خود «متافیزک چیست؟» و «چه باشد آنچه خوانندش تفکر؟» اشاراتی دارد. تفکر اعداداندیش در نگاه او، تفکری است که سخنان عقل و احکام آن، بهطور کلی زمانی دارای اعتبار دانسته میشوند که از دقتی همچون دقت موجود در ریاضات برخوردار باشد. با دکارت معنای عقل و اندیشه به یکی از وجوه معرفتشناختی آن تقلیل پیدا میکند. چنین عقلی به مثابهی امری محاسبهگر با لفظ «Ratio» نشان داده میشود که بعد از دکارت تنها این معنا از عقل مد نظر متفکران قرار گرفت. میتوان گفت، نقطهی آغاز هایدگر برای نقد مبانی مدرنیته همین معنا از عقلانیت و اندیشه است که در کوجیتوی دکارتی یا «میاندیشم، پس هستم» نمایان میشود. هایدگر جای اندیشه و هستی را عوض میکند و آنچه مد نظرش قرار میگیرد به این شکل صورتبندی میشود: «هستم، پس میاندیشم». با مقدم دانستن هستی بر این معنا از اندیشه، وی بر آن است تا معنای هستی را از چنبرهی عقل اعدادی نجات دهد؛ چنانکه غفلت از هستی که به نظر او در تاریخ تفکر بارز است را متذکر شود. (ن.ک به مارتین هایدگر، هستی و زمان، ترجمهی سیاوش جمادی، انتشارت ققنوس، صص ۱۵۰-۱۵۸ و مارتین هایدگر، متافیزیک چیست؟، ترجمهی سیاوش جمادی، انتشارات ققنوس، صص ۲۰۵-۲۰۶، و مارتین هایدگر، چه باشد آنچه خوانندش تفکر؟، ترجمهی سیاوش جمادی، انتشارات ققنوس، پانوشت مترجم، ص ۷۳
[۲] . مولانا، غزلیات شمس، غزل ۷۴۱
[۳]. سعدی، غزلیات، غزل ۴۸۸
[۴]. در مورد وقت نداشتن انسان معاصر ن.ک به مارتین هایدگر، چه باشد آنچه خوانندش تفکر؟، ترجمهی سیاوش جمادی، انتشارات ققنوس، ص ۲۲۷
[۵]. این پرسش تعبیر مهمیست که هایدگر در «کتاب چه باشد آنچه خوانندش تفکر؟» بارها و به شیوههای مختلف عنوان میکند.