
ژانویه 5, 2020
شعری از عراق
ناگزیر از آتش بود آیا … ؟
می توانستی
کمی آب بر من بپاشی
تا بلرزم
و آب شود هر آنچه جوهر است بر من
و مچاله شوم به گاه خشک شدن
زیرا تو می دانی که من برگی ام
خرّم به باقي مانده سرسبزی ام
شاخه ای نشانم ده تا به آن چنگ زنم
مرا ببر از این درخت
و بیاویز
بر سیمهای درختی مصنوعی
أکتفي بالماء
***
أکان لابدّ من النار … ؟
کان یمکنک
أن ترش عليّ قليلاً من الماء
لأقشعرّ ،
و يذوب ما عليّ من حبر
و أتجعّد عند اليباس
فأنت تعرف أنني ورقة
أزهو بما تبقّی من خضرتي
فدلّني علی غصن أتعلّق به
خذني من هذه الشجرة
و علّقني
علی أسلاک شجر صناعي
متحف النوم ، ص ۱۱۹ ، دار فضاءات ۲۰۱۲
شعر : عبود الجابري
ترجمة : سيد کاظم القريشي