
مواجههی منفعتطلبانه با بافتها و بنایای تاریخی در اهواز
در اهواز گویا عدهای با تمام امکاناتی که در دست دارند در صدد این امرند تا بافتهای قدیمی و تاریخیِ شهر را به شیوههای مختلف از بین ببرند و یا در صورت ناتوانی در این کار، آن ها را در خدمت نیتهای مد نظر خود جهت داده و تحریف کنند. نیتهایی که همه نشان از برخوردی ایدئولوژیک با چنین مکانهایی دارد. برخورد ایدئولوژیک با مکانها و سازههایی که نشان از هویت یک شهر دارند به این شکل است که چنین اشخاصی حقیقت یا واقعیت امر را تابع ذهنیات و منافع خود میکنند. این بحرانی است که اکنون در شهرهای خوزستان و بالاخص اهواز دامن این مکانها را گرفته است. چنانکه ما روز به روز شاهد تخریب یا بیتوجهی سهوی یا عمدی به چنین بنایایی هستیم. اگر اشخاصی از شهرهای دیگر وارد اهواز شوند دیگر به هیچ وجه نمیتوانند شاخصههای معماری آن را که نشان از چگونگیِ زیست و تطابق روانشناختی، فرهنگی، تاریخی و جغرافیایی مردمان ساکن و محیط اطرافشان دارد را تشخیص دهند.
این تماما به عکس وضعیت شهرهای بالادست و مرکزی کشور است که هر یک از این شهرها بهواسطهی یک سری بناها و معماریها و البته طبیعتی خاص، از دیگر شهرها متمایز میشوند. میتوان برای تخریب یا محافظت از این بناها تبعات بسیاری چه برای ساکنان و بومیان شهرها و از طرفی چه مسافران و بازدیدکنندگان آنها متصور بود. برخورد ایدئولوژیک با چنین پدیدههایی جز به به بیهویتسازی مکانها و شهرها نمیانجامد.
در اندیشهی معاصر و بالاخص در متفکری همچون هایدگر معنای خاصی از «سکونت» مد نظر است که در آن آدمی تنها زمانی در مکانی سکونت دارد که بتواند خود را در بافتار و دوختهشده با آن دریابد. سکونت در این نگاه به هیچ وجه این نیست که خانهای داشت و در آن بود؛ بلکه سکونت زمانی رخ میدهد که آدمی میان خود و مکان اطرافش وضعیتی از هارمونی و هماهنگی ببیند. تخریب بناها به علاوهی استثمار طبیعت، ضربات مهلک و جبرانناپذیری به روان، حافظه و فرهنگ انسانِ موجود در آن مکان خواهد زد. جایی که برای او احساس تعلق و وابسته بودن به مکانی خاص از بین میرود و احساس تاثیر و تاثر و کنش و واکنش با محیط بهطور ارگانیک و طبیعی، مبدل به احساسی از خلاء، تشویش و زیاد و کم دیدن چیز یا چیزهایی میشود. این جاست که میتوان به ضرورت وجود بناهای قدیمی و تاریخی پی برد. جایی که تاریخی خاص برای یک مکان که خود را اغلب در نوع معماریها نشان میدهد خبر از چگونگیِ سازگاری و تطابق طبیعی انسان و محیط اطرافش میدهد و همین امر بهطور خودآگاه یا ناخودآگاه راهنمای نسلهای بعدی برای حفظ تناسب و سازگاری با محیط اطرافشان خواهد بود. چنانکه شهر به راستی در ادامهی طبیعت و جزئی از آن دیده شود. از این رو ایجاد گسست و ضربه زدن به چنین بناهایی، موجب جدایی روحی و روانی انسان از محیط اطرافش میشود.
اینجاست که سکونت داشتن به معنای «مؤانست» بهتر میتواند فهم شود. از این رو در برخورد جهتدارانه و ایدئولوژیک چنین معنای بنیادینی از سکونت بر باد میرود و آدمی نه تنها با محیط، بلکه با خودش نیز احساس بیگانگی خواهد کرد. در این سالیان چنین تفکر فاجعهباری بر فضای شهری اهواز و شهرهای مجاور استیلا یافته است که از آن مکانی «موقت» ساخته است. مکان موقتی که به علاوهی بحرانهای زیستمحیطی در این منطقه از لحاظ روانشناختی نیز نوعی بیقراری، اضطراب، ترس، خشم و افسردگی را برای ساکنان آن در پی داشته است. پدیدههایی که در شهرهای دیگر کمتر میتوان آن را در چهرهی ساکنانشان – حداقل ناشی از چنین اسبابی – دید. همهی اینها خبر از بیتوجهی، بیمسئولیتی و بیسوادی عدهای خبر میدهد که تنها منافع شخصی، اقتصادی، حزبی یا ایدئولوژیک خود را در اولویت قرار دادهاند و از هر حربهای با امکانات و رانتهایی که در دست دارند از ضربه زدن به چنین فضاهایی دریغ نمیکنند.



