مترجم: امانی کعبی
یاداشتی از غادا محمد فواد السمان و چند شعر کوتاه
زن موقعی که مانند مادر میبخشید، منتظر چنین روزی بود؟
موقعی که مثل یک خانم معلم درس میداد، منتظر چنین روزی بود؟
موقعی که مثل یک خانم دکتر پیشرفت میکرد، منتظر چنین روزی بود؟
موقعی که مثل یک خانم مهندس در کارها شرکت میکرد، منتظر چنین روزی بود؟
موقعی که مثل یک خانم کارگر وارد میدان کار میشد، منتظر چنین روزی بود؟
موقعی که مثل یک خانم کشاورز خودش را خسته میکرد، منتظر چنین روزی بود؟
موقعی که مثل یک همسر تلاش میکرد، منتظر چنین روزی بود؟
اینکه دنیا فقط سالی یکبار به وجود او توجه کند، کافی نیست.حرف قشنگ، وقتی میتواند به او زندگی ببخشد که آن را هر روز به او بگویند.
چه بسیار زنان مردهای را دیدهام که به خاطر فداکاری، عشق، بخشش، ازخودگذشتگی و بخشیدن جان، روی دو پا حرکت میکردند.
(۱)
می شمارم گام هایم که روانه ی ناپدید شدن اند.
چه کوتاه بدارند یا بلند این روزها را
در دگرگونی حال زمان اغراق و زیاده روی می کند
و دیدگانم بجز خدا نمی نگرند
(۲)
سینه ات را وقتی ترک گفتم
[وقتی بازوانت را رها کردم]
به پشت سرخی اش نظری نینداختم
بوسه هایت را بر کناره ی راه
نثار نکردم
کلماتت را به سان چراغی برای شب پیاده رویی آویزان ننمودم
درختان را با بازوان گرمت اسیر و احاطه نکردم
روانه ی گذشت شدم
به آن سوی گذشت روانه شدم
تاهنگامه ی خستگی
وآنگاه باتمام قوای خود سنگینی اش را برمن سایه افکند
بیدار که شدم
خالی از تمام چیزها
خالی از خاطره ها
خالی از احساس بودم
بی اهمیت
و بدون تو
(۳)
پنج گلوله در سر سالم
چند گلوله ایی برای سری خرابه
همچون سر من را لازم است؟!
(۴)
هنگامی پنجره را گشودم
تا غم و اندوه خود را
وبی قراری ها وخستگی ها را
ویا دلهره هایم را دو اندازم
با تو به آن سو رها شدم
به خیال خود بودم
که لحظه ایی برای خود
تو را یافته ام.
(۵)
همچون گلوله ایی در سر که کار را خاتمه بدارد
(همچون گلوله ایی در سر که تمام فعالیت ها را از پا می اندازد)
و نه بسان ویروسی عربده کشان در ریه می ماند
و تا لب مرگ جسم را علیل وناتوان بدارد
هر گونه کپیبرداری از این مطلب، با ذکر نام منبع و مؤلف آن بلامانع است. copyright©