
هِدرا؛ یک عاشقانهی کهربایی
معصومه راهپیما با نام هنری کهربا.م.راهپیما مشغول به فعالیت است. وی دانشآموختهی مهندسی امور مالی است. اهل شیراز و ساکن آبادان است.
کهربا فعالیت خود را به صورت مجازی و از نودوهشتیها، کافه قلم و نگاه دانلود شروع کرده و تا کنون هفت رمان نوشته است که سه رمان وی به نامهای؛ رمان نامی و رمان مهر مهرویان توسط نشر سخن و رمان پریشانی ماه توسط نشر شقایق به چاپ رسیده است. هدرا چهارمین رمان چاپ شدهی اوست.
او برای داستانهایش ژانر عاشقانه-اجتماعی را انتخاب میکند و معضلات جامعه و راه حلشان را در داستانهایی بدون بزرگنمایی و کاملا واقعگرایانه و در قالب یک داستان عاشقانه روایت میکند. دغدغه ی خانم راهپیما نوشتن دربارهی معضلات جامعه است. رمان دیگر او با نام خانهی آلبالو نیز به زودی از انتشارات صدای معاصر به چاپ خواهد رسید.
خلاصهی رمان هدرا:
داستان رمان هدرا در تهران و نوفل لوشاتو رقم میخورد. در خانهای قدیمی و پر از رازهای سر به مهر.
روشنا دختریست امروزی که بر اثر یک اتفاق ساده با مردی به نام شاهان آشنا میشود. و با تمام مخالفت خانوادهی روشنا؛ این آشنایی منجر به ازدواج آنها شده و ا. وارد زندگی متفاوتی میشود ؛ که رازهای بزرگی پشت پرده دارد. مردی سیاهپوش که در همان روزهای اول سایهاش روی زندگی روشنا میافتد و مادر شاهان که رفتار و چهرهی مرموزی دارد و زندگی عجیبی در گذشته داشته باعث میشوند که روشنا با شخصیت واقعی شاهان آشنا شود. داستان اجتماعی-عاشقانهست و به معضلات پس از خیانت و شانس دوم آدمها میپردازد.

همچنین در پشت جلد کتاب میخوانیم:
وقتی روح زنی را با گفتن یک “دوستت دارم” ساده درگیر کردی، فکر نکن همه چیز تمام شده. این تازه شروع ماجرای توست. حالا باید طاقت خیلی چیزها را داشته باشی. زن مستقلی که تا دیروز با لبخند مغرورانهاش دلت را میلرزاند، شاید از فردا آنقدرها هم مغرور و متکی به خود نباشد. زن دور از دسترسی که روزی در فکر جور کردن بهانهای برای تماس با او بودی، شاید از فردا قبل از تو تلفن را بردارد برای فریاد دلتنگیها. شاید دیگر همیشه موقع دیدار نخندد، شاید دیگر از کنار دیر آمدنهایت ساده نگذرد. باید طاقت دلگیریها، طاقت دلتنگیها، طاقت نخندیدنها و بغض کردنها، حتی طاقت حسادتهای عاشقانهاش را داشته باشی. باید از این که دل او با دیدن لبخندِ زنی به رویت میلرزد و بعد تا ساعتها به تو سخت میگیرد، خوشحال باشی. باید بفهمی که همه اینها برای او معنای “دوست داشتن” میدهد.
او روی تو و امنیت شانههایت حساب کرده؛ وگرنه همچنان همان زن مغرور خندهرویی بود که روزی خندههایش دلت را میبرد… . اگر عاشق دستنیافتنیبودنِ یک زن شدهای، باید بدانی عشقت پس از گفتن آن جملهی دو کلمهای خواهد مرد. زنان دست نیافتنی، زندگیشان را پای آن یک مردی که کلید قلبشان را پیدا کرده میگذارند، و آن وقت دیگر از دستنیافتنیبودنشان فاصله میگیرند. مبادا به چنین زنی بگویی دوستت دارم و بعد، از بودن و داشتنش دلزده شوی. پیش از گفتن دوستت دارم، به همهی اینها فکر کن، و اگر طاقت بودن کنار لیلیهای دیوانه را نداری، در اولین فرعی از این جاده خارج شو…
لیلیهای دیوانه به آب و آتش میزنند…