
اینگونه سخن میگویم؛ گفتگوی اختصاصی با غادا محمد فؤاد السمان چهرهی برجستهی ادبیات جهان عرب
سالهاست نسیم دلانگیزی را دنبال میکنم که در آغوشاش عطر امید و عشق را در سراسر این جغرافیای نفرین شده، خاورمیانه به همهگان هدیه میدهد.
جریانی اثیری که نه جنگ، نه خشم، نه تبعیض، نه میلههای جدایی و نه مرزهای قلابی آن، توانسته او را از تلاش برای نشر مهربانی و انساندوستی باز دارد.
قلماش بر تن کاغذهای سفید آنچنان میلغزد که صاحبان اثر از فرط پیچشِ واژگان، به تحیر مینشینند و از گیسوان بلندش که مبادا به تنشان آتش افکند، هراسان میمانند. اندیشهای گداخته و پُرمغز که خدایگانِ ادبیات عرب از جِنس نرینگی را به چالش خویشتن علیه خویشتن میکشد. همواره اما همانند کودکی بازیگوش، شُورِ زندگی را با شِعرهایش هممیزند و در قامت سادگی، زیبایی و زنانگی، صدای بیروت است و فریاد آزادی قدس… .
مصاحبه کننده: محمد نبهان
مترجم از زبان عربی: فاطمه نعامی
غادا محمد فؤاد السَّمّان اهل دمشق است و از سال ۱۹۹۲ میلادی تا کنون در لبنان اقامت دارد. عضو اتحادیهی نویسندگان عرب و نیز عضو کمیتهی داوری جایزهی سعاد الصباح در سالهای ۱۹۹۸ و ۲۰۰۰ بوده است. وی تحصیلات خود را در سال دوم ادبیات فرانسه در دانشکدهی ادبیات دانشگاه دمشق رها کرد؛ همچنین در سال دوم رشتهی علوم سیاسی در دانشگاه لبنان از ادامهی تحصیل باز ایستاد.
غادا از سال ۱۹۸۷ فعالیت مطبوعاتی خود را در حوزهی روزنامهنگاری فرهنگی آغار نمود و تا سال ۱۹۹۱ در روزنامههای رسمی سوریه از جمله: تشرین، الثورة و البعث قلم زد؛ نیز به عنوان مسئول صفحهی فرهنگی هفتهنامهی صوت بیروت (صدای بیروت) و مشاور فرهنگی مجلهی لبنانی الموقف، در عرصهی مطبوعات فعالیت داشت. همچنین دبیر سرویس فرهنگی روزنامهی لبنانیِ الدّیار (۱۹۹۵-۱۹۹۳) و روزنامهی لبنانیِ اللّواء (۱۹۹۶-۱۹۹۵) بود. همینطور در النّهار، السّفیر و الحیاة لبنان (۲۰۰۱-۱۹۹۶) فعالیت داشت و در سالهای ۱۹۹۹ و ۲۰۰۰، سردبیری مجلهی لبنانی وفاء را به عهده داشت. وی مشاور فرهنگی مجلهی لبنانی الموقف و همچنین تهیهکننده و مجری برنامهی “اختلاف مع غادا فؤاد السّمان” در رادیوی صوت بیروت (صدای بیروت) و لبنان الواحد بود. السّمان از سال ۲۰۱۵ تا کنون سردبیر مجلهی الکترونیکی “إلّا” است.
از جمله آثار و تألیفات وی میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
– وهكذا أتكلم أنا (اینگونه سخن میگویم)، دمشق، ١٩٨٩.
– الترياق (پادزهر)، دمشق، ۱۹۹۱.
– بعض التفاصیل (جزئیاتی چند)، بیروت، ۱۹۹۵.
– کتاب نقد إسرائيليات بأقلام عربية “الدّس الصهيوني” (آثار اسراییلی با قلمهای عربی “دسیسهی صهیونیسم”)، نشر الهادي، چاپ اول ۲۰۰۱، چاپ دوم ۲۰۰۲.
– مجموعهشعر “كل الأعالي ظلي”، نشر فضاءات، عمّان، اردن، ٢٠١۶.
شعرهای ایشان به زبانهای اسپانیولی، انگلیسی و فرانسه در اختیار علاقهمندان در سراسر جهان قرار گرفته است. از جملهی آثار ترجمه شدهی وی میتوان مجموعهی را “كل الأعالي ظلي” را نام برد؛ این مجموعهشعر در سال ۲۰۱۶ در مراکش، به زبان فرانسه ترجمه و پس از آن در سال ۲۰۱۸ توسط انتشارات فرانسوی لارمانان، در پاریس منتشر شد. لازم به ذکر است؛ این مجموعهشعر در سال ۲۰۱۶ در مراکش، به زبان فرانسه ترجمه و پس از آن در سال ۲۰۱۸ توسط انتشارات فرانسوی لارمانان، در پاریس منتشر شد.
دهها مقالهی نقدی توسط منتقدین مطرح جهان عرب، دکتر عبدالعزیز شرف، دکتر عبدالنبی حجازی، دکتر اسکندر لوقا، دکتر مروان فارس، دکتر حنا عبود و … در مورد وی، نوشته شده است. دو رسالهی دکتری در دانشگاه “البعث” سوریه و “زحله”ی لبنان و دو پایاننامهی کارشناسی ارشد در دانشگاههای لبنان و آمریکا، در زمینهی شعر غادا ارائه شده است و در دهها نشست مطبوعاتی با روزنامهها، مجلات و کانالهای تلویزیونی و رادیویی حضور بهم رسانده است.
تا کنون چندین نشان و لوحتقدیر را از چندین کشور عربی از آن خود کرد؛ همچنین در گرهمایی شاعران در صفاقس تونس، با نشان درجه یک از وی تجلیل و نشانی دیگر از سوی وزارت فرهنگ تونس در حاشیهی نمایشگاه کتاب سال ۲۰۰۲ به وی اهدا شد.
محمد نبهان: مخاطبین فارسیزبان ایرانی که با ادبیات جهان عرب و روزنامههای عربی آشنایی خوبی دارند؛ شما را به خوبی میشناسند؛ اما در بسیاری از موارد دیده شده است که خیلی از نوشتهها، شعرها و آثار شما با چهرهی غاده السّمان و یا بالعکس در فضای مجازی و حقیقی ترجمه و منتشر شده است! وجه تمایز اصلی غادا محمد فؤاد السّمان از غاده السّمان در چیست؟
غادا فؤاد السمّان: در ابتدا بسیار خرسندم که به تمام خوانندگانی که در آن سوی افقهای ایرانی و بهویژه اهواز مرا دنبال میکنند، خوشآمد عرض کنم؛ از این جهت که اهواز در پیوستگی جغرافیای زبان عربی است؛ که متاسفانه در گیرودار مشکلات سیاسی حاکم بر منطقهی عرب و از همگسیختگی آن فراموش کردیم؛ زیرا روابط عادی را از روابط کنشگرا که آرزوی بهرهکشی، چپاول و از همگسیختن جای جای آن برای تسهیل در استیلا بر آن به واسطهی ارعاب، ترغیب و جنگهای ساختگی، آن را اشتباه گرفتهایم. از این رو چهرهی دوست واقعی را از دشمن حتمی از دست دادیم. اگر به پرسش شما در مورد تفاوت میان غاده فؤاد السمان و غاده السمان بازگردیم، بیشک تفاوتهای بسیار زیادی خواهیم یافت؛ غاده السمان در برههی زمانی متفاوتی از من قرار دارد؛ و با توجه به دورانی که ستارهی آن غاده در آن تکامل یافت، در برههی زمانی اوایل دهه پنجاه و اواخر دههی شصت میلادی واقع میشد؛ دوران طلایی فرهنگ و ادبیات بود؛ و ذهنهای روشنفکر، قلمهای جسور و روحیههای ادبیِ سرکش بسیار ارزشمند بودند؛ آن دوران پر از نامهای بزرگی بود که خود را وقف ادبیات، اندیشه و سیاست کرده بودند؛ زن در آن زمان، زندگی خود را محدود کرده و در سایهی سرور مطلقی که به نقش خود در حفاظت و صیانت از خانواده، تمام و کمال و در بهترین شکل معنوی و اقتصادی آن، آگاه بود؛ و نقش خویش را با زنی که به ایفای نقش خود به عنوان مادر، همسر و زنِ خانهدار میپردازد و روابط اجتماعی فراتر از خویشانش ندارد، تکامل بخشد. از این رو عرصهی ادبی که جولانگاه مردان بود، بهطور کلی از متون زنانه تهی بود؛ همینجا بود که غاده السمان توانست در سایهی مرد خانواده، در این عرصه یکهتاز باشد؛ مرد خانوادهای که از لحاظ فرهنگی و اجتماعی نسبت به تفکر غربی گشوده است؛ تفکری که خواهان آزادی زن و استقلال مادی و معنوی آن بود؛ امری که در دیده شدن این زن سهیم شد؛ زنی که بیشترین نظرات و عقاید مردسالارانه میان دو گروه طرفداران مبالغهگر و مخالفین به شدت معترض، پیرامونش میچرخد. بنابراین همین تمایل و تعارض در آرا، جایگاه غادهی زن را استحکام بخشید؛ و ایک جایگاه از زبان زائر پیاپی به اوج مردانگی در یک داستان و معدوم کردن نرینگی در رمانی دیگر آغاز شد. تضارب آرا همیشه زایندهی جرقهی درخششی است که به روشنایی مسیری بس طولانی کمک میکرد؛ و مهمتر از آن ادامهی حرکت در آن مسیر با حمایت همهی معتقدان به آزادی زنان و یاری همهی کسانی که به راستی آن زن راغب بودند؛ که البته پیش از آن تقریبا غیرممکن بود؛ در آن زمان و در مسیر غاده السمان، برخی از نامها ظهور پیدا کرد که غاده به واسطهی موقعیت استراتژیک پدرش “احمد السمان” به عنوان رئیسِ وقت دانشکدهی ادبیات دانشگاه دمشق، توانست علیه آنها تشویش ایجاد کند؛ بنابراین نویسنده “کولیت خوری” که نوهی نخست وزیر “فارس بیگ خوري” بود، به سختی توانست فضایی برای خود، در عرصهی ادبیات پیدا کند؛ زیرا در نوشتن نخست متن را در نظر میگرفت تا روان و مطمئن جریان یابد؛ نه اینکه با همتای ادبی خود رقابت کند و وارد صحنهی مبارزهای بیهوده و بیفایده شود. چنانچه میخواستم مزیت آن مرحله را رصد کنم، به صفحات زیادی نیاز پیدا میکردم؛ گمان میکنم موارد فوق برای آشکار کردن جو پیرامون غاده و نام بزرگ با ریشههای زمانی که برچیدن آن غیرممکن است، کافی باشد. من در اواسط دههی شصت میلادی زاده شدم؛ پدرم از شیفتگان زن نویسندهای شد که آوازهاش همهجا پیچیده بود. و از میان تمام نامهای موجود، ترجیح داد مرا غاده بنامد؛ زیرا گمان میکرد با این کار، در حق او لطف و در حق من نیکی کرده است؛ پدرم زود فوت کرد و من همچنان او را دوست میدارم؛ و در آخرین سخنانش آرزویش را بر دوش مادرم گذاشت؛ و آن رسیدن من به اسم و رسمی درخور، همچون همتایم بود. این مورد را کتمان نمیکنم که سالهای اولیهی زندگی، بین سن بلوغ و نوجوانی را با این واقعیت که نام او را یدک میکشیدم، با آشفتگی بسیار سپری کردم؛ و او چقدر میان برخی از محافل مختلف جامعهی دمشقی منفور و محبوب بود. در اوایل جوانی، خط الفبا را از الف تا یاء به تنهایی و بر خلاف همهی پژواکهای پیشینِ نام غاده و جسارت بسیارش در عریانسازی الفبا و بهکارگیری لاابالیگری از راه متن از بر شدم. بنابراین از این پژواکها بهره گرفتن و میراث اجتماعی اکوسیستم دمشق را رها کردم؛ تا هر چه میخواهد بر سر متن بیاورد؛ و مسیرش را تصحیح، اهدافش را اصلاح و ابعادش را روشن کند. مانند دیگران از مرد؛ کمینگاه، نشانه و یا دیواری برای گریستن نساختم؛ بلکه او را همطراز خود قرار دادم و سفر بازسازی راه را کلمه به کلمه، با همکار، دوست، برادر و دیگر مردان جامعه تا سیاستمدار -که همیشه آماج نوشتههایم قرار میگرفت- آغاز کردم؛ زیرا زمام کل وطن در دست اوست؛ و وطن بزرگترین دغدغهی من در سطح بومی بهطور خاص و در سطح عربی به طور عام بود. از این رو اغلب نویسندگان متون سیاسی در آن زمان مرا دشمن سرسختی میدانستند؛ در نتیجه دستی را ندیدم که بر شانهام بزند؛ اما همهی قلمها برای نوشتن علیه غاده فؤاد السمانِ، کشیده شد؛ زنی که تمام صفحات زنانگی خود را بست و بهجز پنجرههای فکر و فضاهای روحانی و گسترهی مسئولیت چیزی را به واسطهی متن نمایان نساخت؛ در همان زمان، غاده السمان در تلاش بود تا تمام “چوبها” را در مسیر من قرار دهد و همهی قلمهای “اجیر شده” را برای ماهیگیری از آب گلآلود -که آب راکد آن را با چنگ زدن به حرکتها و عقاید و نقش خود تحریک کردم- برانگیزاند. و به اندازه که جنگهای “بیثمر” با آسیابهای بادی مرا از پا در آورد، به همان اندازه مرا نیز خرسند کرد؛ زیرا تمام جبهههایی که السمّان برای بیرون راندن من از عرصهی ادبی -که از اواخر دههی هشتاد میلادی تا به امروز دگرگون کردم- گشود، مرا از اهمیت هر سخنی که از اعماق وجودم روی هر سطری؛ خواه صفحات مجله، روزنامه و یا الاثیر؛ همچون اکنون آگاه ساخت. ناگفته نماند که عرصهی ادبی از اواسط دههی نود، که طی آن سه اثر شعری را صادر کردم؛ و مهمترین و مشهورترین قلمهای نقد عرب که به آزاداندیشی، تعالی و سطح نقد، قوی و شناختهشدهاند، آنها را مورد نقد قرار دادند؛ مسألهای بود که کینهتوزی آن السمّان را دو چندان کرد و او را به تشدید نیرنگ و تلاش برای تشدید سقوط و کنار زدنم از مسیر، وادار کرد؛ این زن، نه تنها قلمهای اجیر شده، بلکه قلمهای بیخرد را برای کنار زدنم به کار گرفت؛ وی حتی در اعلام ناخرسندی خود از منتقدانی که با نگاهی مثبت در مورد من قلم راندند و استعداد غادا فؤاد السمان -که به واسطهی هر کلمه، ملموس و محسوس است- اعلام کند؛ تردید نکرد. میتوانم در این مورد بگویم که من به شخصه، صرف نظر از تمام معیارهای نقدی که متون مرا مورد بررسی قرار دادهاند، قلمم به راستی و البته به راستی مطلق متمایز میشود؛ زیرا من بدون تجربهی عمیق شرایط و بدون پرت شدن از موضوع و با بیشترین احساسی که میتواند برای من بوجود بیاورد، تا به توصیف آن بپردازم، کلمهای نمینویسم؛ در این زمان که نزاعهای ادبی میان دو غاده، فضای گستردهای از نشر و انتشار را میگرفت؛ الفبا نامهای زنانهی بسیاری را برمیگزید، که برای هر یک حداقل یک فرد معتمد مییافت؛ جامهی شوالیهی دلیری را به تن میکنند که سعی در شکافتن موج عرصهی ادبی و سرنگونی دو غاده برای پروردن نام جدیدی دارند که به سرعت و با سست شدن رابطهی بنیادی میان فرد معتمد و دختر جوان “مادینه شده” سقوط میکند؛ بنابراین مسیر ادبیات پر سر و صدا و مبهمتر شد؛ و با پیدایش اینترنت و پیجهای “ارتباطات” نظریهی فردگرایی، تمایز و خلاقیت ساقط شد؛ نیز مفاهیم کیفیت متن ادبی سقوط کرد و کمیت رواج پیدا کرد؛ شعر به حلقهها، گردهماییها و محافل اجتماعی و مناسبتهای ساختگی برای دیدارهای شاعرانه بین گروههایی تبدیل شد که برای نگارش متون تلاش میکردند و برای بدست آوردن گوش شنوا از همان گروه، جانفشانی مینمودند. در نتیجه نوشته درون دایرهای بسته قرار گرفت که نویسندهی همان نوشته، آن را میخواند و نویسندهای همچون او، به آن گوش میداد. پس گوش دادن برای گوش دادن فراگیر شد؛ نقد ناپدید و تمایز منقرض شد و بیعلاقگی میان مخاطبان عام رواج یافت؛ مخاطبی که حواس خود را برای دریافت، برمیافروخت و احساسات و قوهی تخیل خود را فقط برای گوش فرا دادن، تحریک میکرد؛ به همین دلیل است که این روزها، از این جهان پر از ادعا، خسته شده و از الفبای مصرفی که بزرگان و ارزشها و آرمانها و اهداف خود را از دست داده است، ملول گشتهام؛ و به خاطر جسارت فربه و بیمعنا، در بندِ انباشت، نم و تعفن اسیرم.
محمد نبهان: شما به عنوان یکی از زنان پیشرو در جهان عرب، تأثیر زنان نخبه و روشنفکر را در ادبیات کنونی جهان عرب چگونه میبینید؟
غادا فؤاد السمّان: سالها پیش، در دوران شکوه مطبوعات و رسانهها که اکنون فروغ آن فروکش کرده و کاملاً خاموش شده است، پرسش مشابهی روی جلد یکی از مجلات لبنانی منتشر شد؛ در آن زمان اینگونه پاسخ دادم: تأثیر در جهان عرب، نه در ادبیات زن؛ بلکه در بیادبیاتی اوست؛ و متاسفانه حقیقتی است که واقعیت به واسطهی خشونت مفرط، آن را پایهگذاری کرده است؛ بدون در نظر گرفتن منطق ، عرف و یا اخلاقی که بهطور پیاپی از جامعهی عرب متلاشی شده و چه بسا بهطور کامل به پایان رسیده است. من یک دماسنج دارم که سطح دمای سخن را در قوای باطنیِ دریافتکننده میسنجد؛ و در عین حال، دیگر مطمئن نیستم که سخن، هنوز هم جایگاه، ارزش و در پی آن تأثیر خود را داشته باشد.
محمد نبهان: سالهاست که یکی از مخاطبین پروپاقرص نوشتهها و شعرهای شما هستم؛ در شعرهای شما نوعی تلخی توأم با ریشخند به واقعیت وجود دارد؛ یا میتوان اینگونه نیز بیان کرد که کلمات شما دائما با تحولات اجتماعی سیاسی روز، گلاویز هستند؛ چرا؟
غادا فؤاد السمّان: ده سال جنگ بیثمر، کالبد وطن را تکهتکه و تمدن و تاریخ آن را ویران کرد؛ مفهوم امنیت و بنیانهای آرامش را نابود کرد؛ هزاران نفر را آواره و هزاران تن دیگر را کشت و جامعهی سوریه را از هم پاشید؛ شادی را از کجا بیاورم؟ وقتی شادی در تاریکیهای ناشناخته گمگشته است؛ با سیاستمداران عربده میکشد و در مسیر مردم قایمباشک بازی میکند. شادی را از کجا بیاورم؟ وقتی کینهتوزی، جانها را آلوده و فریب اکثر قوای باطنی را به تصرف خود در آورده و خونخواهی، زبان وزین همهگیر است. اما در مورد ریشخند؛ نقطهی آغاز مسیرم کاملاً کنایی و ریشخندمآبانه بود؛ متون کنایی بسیاری نوشتم؛ که قلمم در آن حوزه متمایز بود؛ اما ترس این را دارم که امتیاز آن را از کف داده باشم؛ زیرا قلم کنایی نیازمند انرژی فراوان و اعتماد به نفس است؛ نیازمند آنچه در پیرامون قرار دار، با جزئیات دقیق است؛ نیازمند است اطمینان حاصل کند که سنگ چخماق در صورت برخورد با سنگ سختِ مشابه، ممکن است جرقه بزند؛ اما شکستگی بیش از حد درونی، انبوه ناکامیها، هجوم بیتفاوتی و بسته شدن راههای امید، نه در خشکیدن جوهر کنایه و ریشخند، بلکه در کشتن خودِ کنایه و ریشخند دست دارد.
محمد نبهان: در شعرها و نوشتههایی که در فضاهای مجازی از شما منتشر میشود، بوی وطن دائما به مشام مخاطب میرسد؛ غادا خود را متعلق به کدام وطن میداند؟
غادا فؤاد السمّان: وطن مستعارم؛ بیروت را دوست میدارم؛ تمام تناقضاتش که شبیه من هستند را دوست میدارم. پیش از این به شهرم دمشق؛ که به اصالت، قدمت، تمدن و پیشرفت آن و مهمتر از آن “ویژگیهای آن” افتخار میکردم؛ اما متاسفانه از وقتی که آن ویژگیها را و”بکر بودن” خود را از دست داد، دیگر شهر من نیست؛ پیرشهری شد که در پستوی خود به هر ولگردِ بیسروپایی پناه میدهد؛ درست همانند روسپی که نه به جایگاه مردم و نه به وجود خود، اهمیت میدهد.
محمد نبهان: نگاه امروزِ شما به مقولهی زن پیشگام، در جهان عرب چهگونه است؟ بگذارید این پاسخ را غادا ژورنالیست پاسخ دهد؛ و نه غادا نویسنده، شاعر و متفکر عرب!
غادا فؤاد السمّان: بیشک زن عرب توانست با موفقیت و اعتماد به نفس و با گامهای بیوقفه و تلاشهای جدی، بدون خستگی و ملال، راه خود را هموار کند؛ بهندرت میتوان زن واقعی را یافت که حضور خود را به شایستگی ثابت کرده باشد؛ و چه بسیارند زنان پرادعا که شکوه خود را بر شانههای این و آن را ساختند؛ حال آنکه اگر نگوییم برای همه، حداقل برای برخی از افراد، دستشان کاملاً رو شده است؛ اما در عین حال، نامهای بزرگی از زنانی وجود دارد که موفقیت خود را در سطح جهان و در زمینههای مختلف رقم زدهاند؛ از جملهی آنها “زها حدید” مهندسِ فقیدِ عراقی که آثار موفقیتهای خود را در معماریهای مشهورِ مهمترین پایتختهای جهان ثبت کرده است؛ همچنین “یمنی العید” لبنانی و دارندهی مدرک آکادمیک دکتری؛ که شیوههای نقدی را ارائه داده است که گشایش ارزشمندی در حوزهی ادبیات نوین و ادبیات تطبیقی عرب به شمار میآید؛ و به واسطهی نشریات و آثار بسیار وی که جوایز عربی مختلفی را کسب کردهاند، کتابخانهی عرب را غنی کرد. و اما “جمیله بوحیرد” مبارزی که والاترین درجات فداکاری را در راه وطن خویش، الجزایر در برابر اشغالگر فرانسوی نثار کرد؛ و هرگز از حمایت مسألهی فلسطین با حضور همهجانبه و تاثیرگذاری بر افکار عمومی فرو گذار نکرد؛ خدایش رحمت کند؛ وی چند سال پیش ما را بدون دریافت توجه و گرامیداشتی درخور شأن، ترک کرد؛ به این مختصر اشارات بسنده میکنم؛ اما آنچه واقعاً مهم است چیزی است که وجود خارجی داشته باشد؛ و مانند بسیاری از مشاغل دیگر در معرض شک و شبهه و سرقت ادبی قرار ندارد؛ چه بسیار رمانها که در گستردهترین دامنه به نام این یکی نویسندهی زن و آن یکی نویسندهی زن شناخته شدهاند و نویسندهی واقعی آنها فقط سرباز ناشناختهای است که حاضر شده است وجودی جدا از اثر ادبی باشد؛ تا بیگانهای از بیگانگان ادبیات که هیچ ارتباط دور یا نزدیکی با امور و دغدغههای نویسندهی زن موضوعات ادبی ندارد، آن را به تصرف خود در آورد.
محمد نبهان: میان آثار شما، “إسرائيليات بأقلام عربية” (آثار اسرائیلی با قلمهای عربی) بشدت غوغا کرد و مخالفان و طرفداران زیادی پیدا کرد؛ جریان چه بود و چرا از محمود درویش عذرخواهی کردید؟
غادا فؤاد السمّان: شهرت کتاب “إسرائيليات بأقلام عربية” بر اساس یک راز و یا یک معمای سخت نبوده است؛ واقعیت این است که کتاب در نوع خود اولین است؛ اهمیت اصلی آن در موضوع آن نهفته است و نقطهی قوت موضوع، جسارت در رویارویی و مهارت آشکار کردن مسائل پنهان است؛ در نتیجه خلاصهی موضوع این است که شعر در جهان عرب، به اندازهای که دغدغهی ستاره شدن است، یک متنِ صرف نیست؛ و سازندگان شهرت، تمایل به سوء استفاده از هوس مردم را دارند؛ در دههی شصت و هفتاد میلادی، پس از تعلق خاطر مخاطبان به بانوی آوازخوان، ام کلثوم و آشنایی سلطنت با وی، عبدالحلیم حافظ و نجاة الصغیرة که شعر میخواندند و سخن روشنفکر و همچنین نادان به همان سرعت پخش میشد؛ نیاز مردم دستخوش استفاده از احساساتشان در هر زمینه و در ماجراجویی شد. همچنین نیاز به حذف شاعر از لفافهی آواز بسیار ضروری بود؛ و جنبشهای انقلابی جهان عرب همچون آتشفشان شروع به لرزش کردند؛ بنابراین احزاب از این اشتیاق مردمی بهره گرفتند و شروع به ساختن ستارههای شعر یعنی محمود درویش و سمیح القاسم، رقیب ابدی و دوست سرسخت وی کردند؛ که هر دو، در آن زمان به حزب کمونیست وابسته بودند و این حزب برای مریدان و پیروان خود اهمیت زیادی قائل بود؛ مزیت فرهنگی آنها را تقویت میکرد و به استحكام بخشيدن گرایشهای خلاقانه اهتمام میورزید؛ شانس با درویش و القاسم یار بود که حزب حضور خلاقشان و استحکام بخشیدن به آن در سطح عمومی را پذیرفت؛ تا اینکه با شهرتی فراگیر بر قلهی شعر قرار گرفتند؛ و هنوز هم علیرغم غیابشان شهرتشان همچنان باقیست؛ همچنین از امانتداران این ارث خلاقانهی سترگ و وفاداران به میراث عظیم شعری بسیار سپاسگزارم. کتاب من در دشواریهای این فضای مطالعهشده از الف تا یاء آن، برای رویارویی، بحث و گفتگو، ثبت و نگارش، روشنگری، اثبات، استدلال، به چالش کشیدن و قرار دادن هر چیز در جای اصلی خود، آمد؛ مطمئناً، اگر بخواهم در برخورد با این تناقضات عجیب و غریب، دقت و اشراف داشته باشم، دوباره در دام پیامدهای جسارتم میافتادم؛ اما همین مورد کافی است که بگویم که کتابم، اسرائیلیات، در اوج سکوت در برابر درویشِ شاعر، در اوج تشویق و تمجید درویشِ شاعر و در اوج ستاره بودن درویش آغاز شد؛ بنابراین به عاشقی دیرینه تکیه نکردم؛ تا نوجوانیِ محرز خود را همچون همنامم، با نامه، بوسه، تعقیب و یا اشتیاق، رسوا سازم؛ در عوض نقاب از چهرهی واقعیتی به نام فلسطین برداشتم؛ فلسطینی که درخشش ستاره شدن را با خون و اشکِ دیرینهی خود بخشید؛ فلسطینی که شاهد کسانی است که در قبالش مواضعی دوپهلو و فریبکارانه دارند؛ و با نامش دسیسهچینی و با قصد یا بدون قصد بر لَهَش تبانی میکنند؛ و به خاطر همین مقدماتِ دیروز، برای سازش با اسرائیل است که امروز نه تنها در سطح افراد و نه در سطح روشنفکران، شاعران و یا روزنامهنگاران، بلکه در سطح دولتها و نظامهای عرب که برای سازش با اسرائیل در حالِ پیشیگرفتن هستند و برای کسب خشنودی اسرائیل و کسب امتیاز از هر گوشه و کنار به شکلی تقریباً علنی در شتابند، نمایان میشود؛ پس از اینکه بازی اسرائیل بدون توجه به فلسطین؛ این اسیر ۷۰ ساله؛ و نیز بدون توجه به میلیونها فلسطینیِ آواره در تمام نقاط جهان، بهویژه در جهان عرب، که برای موضوع معلق بر آویزهی تاریخ تا کنون هیچ راه حلی نیافتهاند.
محمد نبهان: با آثار و ادبیات ایران آشنایی دارید؟ آیا تا به حال کتاب خاصی از این حوزه مطالعه کردهاید؟
غادا فؤاد السمّان: نمیتوانم ادعا کنم که پیگیر دستاوردهای ادبی ایران هستم؛ اما این مانع از این نیست که بگویم در بیش از یک رویداد شاعرانه که سالها پیش توسط برخی از شاعران ایرانی، در بیروت برگزار شده است، حضور داشتهام؛ و البته با متنی جسورانه حضور شاعرانهی چشمگیری داشتند؛ که مرا به تأمل واداشت و انعکاس نوشتههاشان را هنوز از خاطر نبردهام؛ از جملهی آنها، جمال نصاری و اگر درست به خاطر داشته باشم محمد حمودِ شاعر بودند؛ اما در مورد شاعران صاحب مقام، برخی از آثار عمر خیام خواندهام که به زبان عربی ترجمه شده بودند؛ و مجذوب زبان، تصاویر و حال و هوای شاعرانهی آن شدم؛ همچنین برخی از کتابهای ترجمه شدهی صوفیانه، با تمام غنای بینش و فضاهای گسترده در جهت شبیهسازی متافیزیک و غیب را خواندهام؛ این آثار نیز به زبان عربی ترجمه شده بودند.
محمد نبهان: چه چیزی سبب شد غادا، نه تنها به ادبیات بلکه به فضای ژورنالیستی وارد شود؟ و چه کسی او را در چنین مسیری بسیار تشویق کرد؟
غادا فؤاد السمّان: من همیشه گفتهام که نویسندگی ادبی، شغل کسانی ست که شغلی ندارند؛ و در کشورهای ما بیکاری، اختلال، ایستایی، پوچی و نارضایتی، اغلب به مرگ تدریجی، خودکشیِ بیهوده و یا ورود به وضعیت بیطرفیِ مطلق منجر میشود. من در نوشتن تسکینی برای آنچه ذکر کردم، یافتهام؛ علاوه بر این، نوشتن مجوزی برای زندگی و توجیهی برای تلاش و ادامه، طی سه دهه متوالی است؛ که به من ثابت کرد که من همانطور که در برابر مرگ و نیز در برابر خودکشی کم آوردم؛ و این نوشتن بود که پیروز شد؛ بنابراین نوشتم و هنوز هم مینویسم؛ و اما در مورد حمایت؛ من به هیچکس حتی به اندازهی قطرهای جوهر یا مشتی واژه از فرهنگ لغت مدیون نیستم؛ تنها آفریدگار من بود که از من حمایت کرد و هنوز هم لطف او تا پایان خط، شامل حال من هست و خواهد بود.
محمد نبهان: غادا برای تبدیل شدنش به غادا امروز به چه کسی بسیار مدیون است؛ چرا؟ چه کسی غادا را به این شکل دگرگون کرد؟
غادا فؤاد السمّان: تحت تأثیر هیچ فردی قرار نگرفتم؛ زیرا قاعده را وارونه کردم؛ و پیش از آنکه به مطالعه و دنبال کردن کتابها و نشریات مشغول شوم، آغاز به نوشتن کردم؛ به همین دلیل است که وقتی منتقدانی که ازمهمترین و شناختهشدهترین شخصیتهای جهان عرب بودند، دربارهی غادا فؤاد السمان و تجربهی شعریاش قلم راندند؛ همیشه بر این واقعیت تمرکز داشتند که غادا صداییست که خارج از چهارچوب آواز میخواند؛ غادا تجربهای است که به خودیِ خود به عنوان یک مکتب شعریست که از ویژگی والایی برخوردار است؛ برخی دیگر نیز نوشتند که او مبارز سرسختیست؛ بر لبهی تیغ مینویسد؛ و همچون مبارزیست که ادبیات عرب پیش از این به خود ندیده است. هیچ یک از مسائل جزئی و یا سخت و بغرنج جامعه و ملت را رها نکردهام؛ مگر اینکه قلمم را تیز کرده و قدم در میدان نبرد گذاشتهام؛ همهی اینها را به جسارت خود، در خانهی کودکی و نوجوانی و پس از آن آزادی که از طریق موافقت خانواده بدست آوردم، مدیون هستم؛ و در همان اوایل جوانی با پافشاری، لجبازی و رویارویی به دنبال دستیابی به مقدار بیشتری از آن بودم. همهی این.ها مرا در مقابل آیینهام، به شوالیهای تبدیل کرد که آرام نمیگیرد؛ عقبنشینی نمیکند؛ زیر بار نمیرود؛ سازش نمیپذیرد؛ و کمر خم نمیکند؛ به این خاطر که یقین دارم خدا با من است و با گذشت زمان، روزها و تجربیات ثابت کردند که سپاس مخصوص خداست و کسانی که میشناسم، جملگی وجودشان در زندگی من چیزی بیش از سنگی پیش پای من نبودهاند که توانسته است راه و سرنوشت مرا در امتداد برنامه و زمان آشفته سازد.
محمد نبهان: به عنوان آخرین سؤال این گفتگو، آیندهی تعامل میان ایران و جهان عرب در حوزههای مختلف، بهویژه ادبیات را چگونه ارزیابی میکنید؟
غادا فؤاد السمّان: از مجلهی شط پرس به خاطر صبر و بردباری بسیار و اشتیاق فراوان در انجام این گفتگو سپاسگزارم؛ و به وسعت کوشش خود در درخشش کلمات و نامم در گوشهای از اهواز؛ این پیوستگی جغرافیای زبان عربی؛ سپاسگزارم؛ و به غفلت ما روشنفکرانِ منطقهی عرب نسبت به آن اعتراف میکنم؛ و امیدوارم این گفتگو گشایشی برای دیدارهای بیشتر و بیشتر و امتداد پلهای محکمتر، ژرفتر و دورتر میانمان باشد؛ همچنین صمیمانه آرزومندم هیچ خوانندهای از این گفتگوی طولانی احساس خستگی و ملال نکند؛ و نیز خالصانه آرزومندم که همگی شما، سرزمین، ملت و روابط داخلی و خارجیِ خوب و موفقی داشته باشید.
گفتگوی بسیار وزین، با نگاهی آینده نگر و پرمعنایی بود. دستمریزاد باید گفت.