- حریه سلیمان را بهتر بشناسیم
حریه سلیمان، نویسندهی معاصر مصری، زادهی ۱۹۷۳ میلادی در شهر منصوره زاده و فارغ التحصیل رشتهی زبان انگلیسی از دانشکدهی زبان و ادبیات انگلیسیِ دانشگاه منصوره در سال ۱۹۹۵ است. وی عضو اتحادیهی نویسندگان مصر و باشگاه مرکزی ادبیات است و در چندین روزنامه و مجلهی فرهنگی مصری و عربی از جمله: مجلههای “العربي”، “الثقافة الجديدة”، “أوراق ثقافية”، “نادي القصة”، “أدب و نقد” و روزنامههای “الجزیرة”ی عربستانی، “مقتطف” عراقی، روزنامهی “الدانة”ی قطری، “نصف الدنيا”، “روز الیوسف” و “أخبار اليوم” قلم میزند.
از خانم حریه سلیمان تا کنون مجموعهی داستانی کوتاه با عنوان “بطعم التوت” انتشارات لیان، همچنین رمان کوتاهی با عنوان “سهر”، مجموعهی داستانی “ربما يكون مغلقاً” و دفتر شعر نثر “عناقيد ملونة ” انتشارات أكتب و اخیرا رمان “أسود دانتيل” انتشارات نون، از ایشان به چاپ رسیده است. وی در حال نوشتن رمان طولانیای با موضوع بیگانگی درونی و بیرونی است و هچنین هنر آسیایی دکوپاژ را دنبال میکند.
گفتگوی اختصاصی مجله الکترونیکی شط پرس با حریه سلیمان
۱- چه شد که به نویسندگی روی آوردید؟
به نظرم این ماجرا به زمانهای دور برمیگردد و دخترکی سر به هوا که با دوستانش سرگرم بازی و تفریح بود؛ با گچ کف زمین نقاشی میکشیدند، آبنباتهای خوشمزه میخریدند و غرق خنده و شادی بودند. با آمدن تابستان، دوستانش به دیدار پدربرزگها و مادربزرگها میرفتند و به آغوششان پناه میبردند. من نیز همچون دوستانم به مسافرت میرفتم؛ اما مکانها مرا اسیر خود میکردند و کسانش مرا در آن اقامت میدادند؛ زیرا شهر برایم یعنی”عزه”، “منیره” و “رقیه” دوستان کودکیام که آنجا ساکن بودند و “خضر” نیفروش، “عبدالمؤمن” آبنباتفروش و “توفیق” نگهبان دانای میدان نفتی. شهر یعنی مادربزرگم “علیه”، پدربزرگم “عبد الباقی” و دفترچههای کف اتاق کناری سمت راست خانه واقع در طبقهی همکف. عادت داشت پشت میز تحریرش روبروی پنجرهی چوبی بنشیند و کارهای مهمش را با دقت انجام دهد. نه انگشتانش از این عادت خسته میشد، نه شیشهی دواتش، جوهرش را از او دریغ میکرد و نه قلم نوکتیزش. مدرس زبان عربی بود و مجوز صدور سند ازدواج داشت. کودکی دلانگیزم یعنی ذخیرهی منظرهها و چشمانداز همآغوشی نخلها و آبی آسمان. حکایتهای بیپایانِ جن و پریان سم بزی در خیابانهای تاریک، ابرهایی با نیروهای خارقالعاده که به فیل و شتر تغییر شکل میدادند. مسافرت و اتراق در منزل خالههای مادری و استشمام رایحهی لحافها و خیره شدن به ترک دیوارها و حس کردنشان. به سفر عادت کردم اما به دنیای خیالی کودکیام. همچنین کتابخانهی بزرگ پدرم که عرض دیوار خانهمان را پوشانده بود، شاعری که انگار در گذشته به جستجوی شهری برای گریز بود، و دنیاهایی که روی صفحهی کاغذ میآوردم. آن زمان کودکی بودم که قبل از نوجوانی داستانهایی رمزآلود مینوشت و مرا به سرزمین اسبها و پروانهها، در دوردستها میربود. در آن برهه از زمان که آغازش را نمیدانم، متوقف شدم. درس، سرگرمیام را از من گرفت و سالها بعد ازدواج و فرزندانم؛ تا اینکه آن داستاننویس به مدیر خانه بدل گشت و تمام آرزوهایش با آتش اجاق، سرمای یخچال و جیغ بچهها به دار آویخته شد. سالها گذشت حال آنکه نبردی بیپایان در وجودم برپا بود. آرزویم معدوم، روشنیام خاموش و سؤالات نیمهجوابم زاده شد.
زمان اندکی نیست؛ بیست سال بر من سپری شد، شاید هم بیشتر؛ تا اینکه شبی خوابزده برخاستم، ناگاه آتش نوشتن در سینهام شعلهور شد. آن روز بازگشتم، بله بازگشتم بیآنکه برایش برنامهای داشته باشم؛ اما یادداشتهایم از آنجا آغاز شد و این پتانسیل درونی که عامل محرکش سکوتی طولانی بود، از انفجار واهمه نداشت. سپس کاستیهایم را دریافتم. آن دختری که در روح و روانم ساکن بود و او را در سینهام پنهان کرده بودم، آن که ترسهایش را پشت سر گذاشت و بر فراز سالهای پختگی و مادریاش بال و پر گشود. آن دخترک برگشت تا قلم در دست بگیرد و کلمات را بر سپیدی کاغذ سرازیر کند. بعدها با اولین مجموعهی داستانیام غافلگیر شدم که نام جذابی برایش برگزیدم، آن هم به چندین دلیل؛ “شاید قفل باشد” اولین نامههایم برای مردم بود، سپس مجموعهی داستانی دومم با نام “با طعم توت” از راه رسید و پس از آن “دانتیل”.
۲- چه میزان از رویدادهای پیرامونتان تاثیر پذیرفتید و آیا خود را نویسندهای رئالیست می دانید؟
رمانهایم را از سرِ سرگرمی یا وقتگذرانی نمینویسم و مایل بودم همچون هر فرد خلاقی در هر زمینه و از هر دستهای که باشد، پرسشهایی برانگیزانم، حتی اگر در یافتن پاسخی برای آن پرسشها موفق نشوم. اگر ملاحظه کنید نوشتههایم انسانی است و در جاهای مختلف و برهههای زمانی مختلف برای زیر نظر قرار دادن تصاویر واقعیای که از نزدیک با آنها روبرو شدهام؛ خواه در زندگی شخصی و در هیأت مردمی که صرف نظر از دستهبندی و ویژگیهای شخصیتیشان با آنها همدوره بودم، یا از طریق داستانهایی که دوستانم برایم تعریف کردهاند و یا نمونههای انسانی بیحد و حصر و بیشماری از آدمهای جامعهام که نمونهای از جوامع عربی شرقی است. در اینجا خطایی ناخواسته صورت گرفته است؛ زیرا در اغلب نوشتههایم از روی عمد برای شخصیتهای داستانهایم نام انتخاب نمیکنم. بله، منظورم همین است. باری تو سربازی هستی با پلاکهای روی دیوار، زنی در خانهی سالمندان، فردی تنها در انتظار مکالمهای که هرگز پیش نمیآید یا زنی در انتظار محبوبِ به کامِ دریا کشیده شده و یا شاید همهی آنها.
هدف از مطرح کردن مشکلات قهرمانان داستانهایم، جستجوی راه حل نیست؛ از آن جهت که دنیای واقعی راه حلی برای مشکلات در اختیارمان قرار نمیدهد. دنیای واقعی یعنی فرود، شکست و سردرگمی. یعنی تحولات غافلگیرکنندهای که توازنت را بین ببرد. هدف از ادبیات ارائهی راه حل یا یافتن نمونههای بشری نیست که بتوان با مشکلات مقابله کرد و یا بر عکس. اما “دانتیل” میتواند خوانندگان زیادی را به سمت خود سوق دهد؛ زیرا جنبشهای طرفدار حقوق زنان “فمنیست” خواهند دید که این رمان به سلطهیافتن بر زن در جامعهی مردسالار پرداخته است. در این رمان میتوان به شخصیت مادر که شخصیت پدر سلطهی خود را حتی در صحنههای صمیمانه بر وی اعمال میکند، استناد کرد. مردی که انتقام گذشتهی ناشرافتمندانهاش در عکس زنانی که به طرق مختلف سر راهش قرار گرفته بودند، را گرفت و با این وجود و به رغم گذشتهی آلودهاش، در نظر مردم تنها شخصی باقی ماند که قادر به فرستادن و رها کردنشان، به بند کشیدن و دستگیر کردنشان است. مقصود فرزندان او هستند و این بُعدی است از ابعاد جامعهی شرقی که نمیتوان آن را نادیده گرفت، از آن جهت که در همهی امور نرها از سهم شیرها برخوردارند.
۳- به نظر شما در حال حاضر موانع بزرگ پیشِ روی بانوان نویسنده ی جهانِ عرب به ویژه در سایه ی توجه به حقوق اجتماعی زنان چیست؟
جوامع شرقی ما نرخوی و مرددوست هستند؛ بنابراین، هر آنچه که به زن عرب آسیب میزند و او را در معرض خطر قرار میدهد، به ویژه آنچه برخی آن را یک موضوع ویژه در نظر میگیرند، گفتگوهایی که در پستوی خانهها صورت میگیرد و زنان آن را برای خانوادههاشان نقل و زیر بالشت مخفی میکنند؛ با اشک سرازیر میشوند، با پندار پرواز میکنند و باز در سینه جای میگیرند؛ سکوت جبری یا گفتگوهای بریده، نیمی گفته میشود و نیمی را سکوت پنهان میکند، حق آنهاست در زندگی، در عشق و احساس، در کار، در تعهد استقلال مالی، در نفرت و عدم پذیرش، در انواع ظلم اجتماعی و اقتصادی که زنان طی چندین دهه از آن رنج بردهاند. اساس آن به حاشیه رانده شدن و حذف شدن است، بیشتر آنچه در اتاقهای تاریک و بین دیوارها میگذرد، ظلم و ستم انسانی ای که اکثر آن نمایان می شود و تنها نام آن بهرهکشی است؛ اموری که زنان با وجود اختلاف فرهنگی و میزان شانس آنها در آموزش اوضاع اجتماعی خود، از آن رنج میبرند. همهی این اتفاقات رخ میدهد، و برخی از مردم هنوز آنها را مناطقی بغرنج در نظر میگیرند که از نزدیک یا دور نمیتوان به آنها تعرض و یا اشاره کرد. من آن را ناعادلانه میدانم، اما به عنوان “حریه”ای که همچون اکثر آن زنان رنج کشید و از رنجهایش انسانی آفریده که برخی آن را دشمن مردان میدانند با وجود اینکه قصد آن را ندارم. تمام مقصودم از نوشتههایم، به ویژه مواردی که به نفع زنان تمام شد، فقط یک لحظه روشنگری است، تنها برجسته کردن آنچه در واقع اتفاق افتاده است. دکتر جمان هردی پژوهشگر مسائل زنان میگوید: “زنان تصوری از ظلم اتخاذ میکنند که سرکوبگرشان از ظلم دارد و به نمایندهی سیستم پدرسالاری تبدیل میشوند و زنان دیگر را برای فرمانبرداری از نظم عمومی گرفتار میکنند.” و چه بیعدالتیای بیشتر از این بیعدالتی؟! اینکه یک زن از زنی مثل خودش ستم ببیند که همان سرنوشت را برای او نیز انتخاب کرده و مانع آزادی او شده است. زن در جوامع شرقی ما از نظر فکری به حاشیه رانده شده و از نظر جسمی مورد سوء استفاده قرار میگیرد.
مردان جامعهی ما به واسطهی آموزش، خودخواه بار آمدهاند؛ امیدها و آرزوهای مادران و خواستهها و بلندپروازیهای پدران پیروزی را برایشان به ارمغان میآورد؛ به طوری که اگر سعی کنیم سکان را به سمت زنان هدایت کنیم، امری جنونآمیز به نظر میرسد. من برخی از نظرات را نسبت به درک آنچه برخی آن را خلاقیت زنانه مینامند، با وجود اینکه این دستهبندی را قاطعانه رد میکنم، نیز ناعادلانه میبینم. پس چگونه می توان در خلاقیت تمایز قائل شد و از چه زمان خلاقیت جنسیتزده بوده است و چگونه میتوان نویسندهی زن عرب را در موضوع به خصوصی محدود کرد و آن را توجیه کرد، حال آنکه من بسیاری (از نویسندگان زن عرب) را میبینم که فراتر از تجربیات شخصی خود گام برداشتهاند؟
۴- رمان “أسود دانتيل/حریر سیاه” در بین مخاطبان عرب به یک رمان بسیار محبوب بدل شده است، دلیل این محبوبیت را چه می دانید؟
این رمان، از نگاه برخی، از اغواگری سخن گفته و با پرداختن به مسالهی “فقدان” به عنوان عامل اصلی حوادث، شخصیتهایش را به سمت خود سوق داده است؛ درون هر یک از آنها چه مرد و چه زن، اندوهی متاثر از فقدان آنچه انتخاب.هایش بر وی تحمیل کرده، وجود دارد؛ میخواستم آنچه را مرد در ازای لذت و زن در ازای عشق میپردازد، جویا شوم. از معاملههای نفرتانگیزی نوشتم که مردان با وجود تفاوتهاشان (بر زنان) تحمیل میکنند، و دربارهی امتیازات مشروطی که گاهی زنان (بر مردان) تحمیل میکنند؛ دنیایی بود محصور به قصههایی که میان دو میله، به موازات یکدیگر در حرکت هستند، هرگز به نقطهی تلاقی نمیرسند و چه بسا عمدتاً دنیای زنان را تحت الشعاع قرار میدهد؛ شاید به این دلیل که قهرمان داستان زنی بود که بر تراژدیها و شکستهایش پیروز شده است. یکی از جذابترین موارد این است که من روش فلشبک را “مبتنی بر حافظه” اتخاذ کردم؛ به گونهای که یک جملهی صادراتی را با عنوان “عن مکیدة الذاکرة/دسیسهی حافظه” برای آن انتخاب کردم. به گمانم کمی حیرتآور است؛ اما برخی آن را واضح میپندارند؛ زیرا خاطرات، شریک اصلی ساخت این اثر هستند؛ شاید این تکنیک به متمایز شدن رمان کمک بسزایی کرد، مانند ایجاد روابط گرم (در رمان) که شخصیتهای رمان را با مکانها مرتبط میکند. أسود دانتيل وضعیت زنی است با چندین چهره و چندین احساس که همه چیز را با چشمِ دل مینگرد و همچون اکثر زنان جوامع ما دارای عقدههایی کودکانه است. دنیای درونی همان زن را طی مراحل مختلف زندگی در مینوردد و ناکامیها و ناامیدیهای زنان جوامع شرقی را مجسم میکند. داستان زنی است که بر لبهی خوشبختی میلغزد؛ حال آنکه نه میرسد و نه متوقف میشود. شاید به شدت شبیهمان باشد. همچنین به دلیل همدوره بودن با کودتای ژانویهی ۲۰۱۱، گویی برای آن دوره از تاریخ نگاشته شده است.
از دیگر دلایل آن، همدوره بودن با وقایع ناگوار فلسطین و این اشتیاق ویرانگر که پس از سالیان متمادی همچنان بزرگترین دغدغهی روشنفکران عرب و شهروندان عادی است و همچنین پرداختن به دیار فلسطین و میراث آن، حتی میراث موسیقی آن است.
۵- هدف از نوشتن کتاب “أسود دانتيل” چه بود و آیا این رمان رابطه ای با دیدگاه تان به مسائل زنان دارد؟
به نظرم سؤال حیرتانگیزی است؛ از آنجا که داستانها حضورشان را به طرز ناخواستهای تحمیل میکنند، ممکن است با دیدن شخصیتهای داستان در خواب و یا هنگام تهیه ی غذا شگفت زده شوید. ایدههای نویسندگی من بیشتر در حالی به ذهنم خطور میکرد که مشغول مرتب کردن خانه، یا برق انداختن ظروف آشپزخانه بودم. اما “دانتیل” تمایل شدیدی بود برای رهایی از عقده.هایی که طی سالها سرکوب مردانه بر آنچه حقوق بشر در زندگی نام دارد، بوجود آمده بودند و بر موجوداتی روا شد که از بدِ روزگار، “زن” زاده شدند.
معضل زنان در برابر مردان و بازتاب آن در جامعه، روابط دردآوری که مردان با وجود تفاوت خصوصیتی در نقش پدر، برادر، شوهر و یا حتی همکار، روشنفکر یا کوتهفکر، باعث ایجاد تصورات ابدی در احساساتی که هرگز حاصل نشده است، آرزوی هر زن برای استقلال به رغم نیازش به حمایت پیوسته و بیقید و شرط است. به عنوان مثال، در اینجا، قهرمان من با بحرانهای روانی خود، علل مربوطهی آن و جهانی سرشار از شخصیتها روبرو است؛ در وضعیتی روزمره که وی در آن به طور آگاهانه، گذشته را به شکلی بسیار فرساینده و دردآور، در آخرین تلاش برای خلاص شدن از آن احضار میکند. این ایدهی رمان بود، که تصمیم گرفتم برای کمک به کسانی که به دیروز دلبسته، در آن فرو رفته و هر فرصت ممکنی را برای گذر از آن و حرکت به جلو از دست دادهاند.
“أسود دانتيل” نقاط تکاندهندهای از زندگی قهرمان رمان را جسورانه در معرض نمایش قرار میدهد، به طوری که “دیروز” در ساخت این رویداد نقش نامحدودی ایفا میکند. چگونه میتواند تحت تأثیر زندگی روزنامهنگاری جوان قرار بگیرد که به فردا میاندیشد و در جستجوی آینده است؛ حال آنکه ناکامیهای گذشته تعقیبش میکنند و حتی اگر بفهمد که تنها قربانیِ پدری است که سلطهی مردانهاش را با سنگدلیای غیر موجه بر او اعمال میکند، حقیقت بسیار دشوار خواهد بود؛ زیرا همهی ما فی الواقع درگیر هستیم و باید کسی باشد که علی رغم میل باطنیاش تاوان آن را تا انتها بپردازد.
“جوریه عبد الحکیم”، زنی روییده در دل همین خاک و نمایندهی بسیاری از دخترانِ نسل خود است، در همین نبردها جنگید و با همین زخمها از میدان نبرد بیرون آمد.
۶- آیا از فضای ادبی و حوزه ی ادبیات ایران آگاهی دارید؟ کدام یک از نویسندگان و رمان نویسان ایرانی را دنبال می کنید؟
بر مخاطبان و دنبالکنندگان جنبش ادبیات در ایران پوشیده نیست که شاعران مهمترین حلقهی وصل این سیستم هستند، به گونهای که اشعار حافظ شیرازی نه تنها در مکالمات روزمرهی مردم به رغم تفاوت در گرایشها و فرهنگها، تکرار میشود بلکه مردم ساده که از تحصیلات برخوردار نشدهاند نیز اشعار حافظ را بر صفحهی دل حک میکنند. همچنین شعر در کشوری که سالها از استبداد رنج برده جنبههای سیاسی نیز دارد. ما در اینجا نوشتارهای مولانا جلال الدین رومی شاعر متصوف، همچین عمر خیام را دست به دست میکنیم. اما چیزی که مرا بیشتر غافلگیر کرد کتاب “هزار و یک شب” است، که داستانهای آن طی اعصار مختلف و از مناطق مختلف جمعآوری شده است، اما هستهی اصلی داستانها یک مجموعهی فارسی است به نام “هزار افسانه” که به معنای ” ألف حكاية وحكاية ” است.
اما در مورد ادبیات نوین در ایران، باید گفت که این سبک از ادبیات در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم نمود پیدا کرد، و شاید بارزترین پیامدهای انقلاب مشروطه، ایدهی بنیانگذاری ادبیات نوین را شکل داده باشد که به عنوان راه حلی مؤثر نه تنها برای نوسازی نهادهای سیاسی، بلکه برای جنبش ادبیات ایران نیز قلمداد میشود.
من فکر میکنم بهترین چیزی که در این زمینه میتوان گفت این است که ضروری است ادبیات در راستای سیر تحولات جامعه گام بردارد، به گونهای که وضعیت واقعی یک جامعه ی در حال گذار را بازتاب دهد.
“صادق هدایت”، پدرخواندهی رمان مدرن فارسی، آثار بسیاری از ادگار آلن پو، فرانتس کافکا، آنتوان چخوف، داستایوفسکی و گی دو موپاسان را به فارسی ترجمه کرد. اما آنچه هدایت را برجسته میکند تاثیرپذیری آشکار وی از کافکاست. خوانندگان بوف کور پی میبرند که این رمان چگونه شرایط سیاستزده و سرکوبگرانه برای تحقق آرمانهای انقلاب مشروطه را منعکس کرده است. رمانی مالیخولیایی و متاثر از سیر وقایع و با حجم گستردهای از ناهمگونیها، تا حدی که از زندگی عمومی رویگردان شد و سرانجام دست به خودکشی زد.
به نظر میرسد ایران طی سالیان سال رنج برده؛ به گونهای که این رنجها اجازهی نفوذ به آنچه “ادبیات ایرانی” نامیده میشود داده است. من بهویژه رمان آن را دروازهی جادوییای میدانم که از طریق آن میتوان به فرهنگ و تاریخ ملتها دسترسی پیدا کرد.
۷- در آینده، منتظر چه آثاری از “حریه سلیمان” باشیم؟
قصد داشتم رمانی معاصر بنویسم که ریشه در جنوب دارد که منطقهای است حاصلخیز و سرشار از حکایتها؛ تصمیم دارم عنوان آن را “پیام مهرورزی” قرار دهم؛ زیرا مهرورزی پیامهایی دارد که عناوین و مخاطبینش را اشتباه نمیگیرد. رمانی که تا حدودی از امتیازات خاصی برخوردار است. تصور میکنم مملو از فضاهای صوفیانه، بازخورد مردمی و ارتباط این دو با محیط شخصیتهای آن، بیگانگی بیرونی و دورنی، سنن و میراث و ارتباط آنها با شکلگیری شخصیت است. رمانی است که به چندین بُعد میپردازد و به جنبههای انسانی “یحیی”، قهرمان داستان میپردازد. احتمال میدهم که ان شاء الله نوشتن آن را در اواسط سال آینده به پایان برسانم.
- متن گفتگو به زبان عربی

حوار مع كاتبة رواية أسود دانتيل الروائية المصرية حرية سليمان
۱- ما جرى حتى أصبحت كاتبة؟
يبدو انها حكاية بعيدة تعود لزمن ماض وطفلة صغيرة كنتها ..رفيقاتها كن يلعبن ويجرين.. يرسمن على الأرض بالطبشور.. يشترين الحلوى، يأكلنها بتلذذ ويضحكن، يسافرن صيفا لزيارة الأجداد ويهربن لأحضان الجدات.. سافرت مثلهن لكن الأماكن أسرتني كما استوطنتني شخوصها، فالبلدة تعني لي ” عزة” و “منيرة” و”رقية” رفيقات الطفولة هناك. البلدة تعني ” خضر” بائع القصب و” عبد المؤمن” بائع حلوى القطن، وتعني ” توفيق” حارس حقلنا الحكيم . البلدة تعني جدتي ” علية” و الجد” عبد الباقي” ودفاتره المستفة بغرفة جانبية يمين المنزل بالدور الأرضي حيث اعتاد الجلوس لمكتبه بمواجهة النافذة الخشبية لممارسة مهامه بدأب.. كانت عادة لم تسأمها أنامله ولم تبخل يوما بها زجاجة الحبر ولا قلمه بسنه المدبب. كان مدرسا للغة العربية ومأذونا شرعيا يحرر أوراق الزواج.. الطفولة المبهجة تعني لي اختزان المشاهد وتأمل هذا العناق اللانهائي للنخيل على مرمى البصر وأزرق السماء ..هذا الحكي غير المنتهي لقصص العفاريت وفتيات الشارع المظلم بسيقان الماعز.. السحب وقدراتها الخارقة على التشكل لفيلة وجمال .. السفر لخالات أمي والمبيت هناك وتشمم الأغطية القطنية وتأمل شقوق الجدران وتحسسها، اعتدت السفر نعم لكن لعوالم خلقها خيالي كما أنبتتها طفولتي،، ساعدني على ذلك أيضا مكتبة كبيرة بعرض جدار بيتنا كانت لوالدي، ساعدني الشاعر الذي كانه في الماضي على اختيار مدنا للهروب وعوالما للفضفضة على الورق، كنت حينها طفلة قبل أن تتمسك المراهقة بالحلم ذاته فتكتب قصصا تتسم بالرمزية .. تسرقها بعيدا بعيدا لبلاد جياد وفراشات.. زمن توقف لوقت لم أحسب بدايته حينها سلبتني الدراسة هوايتي ومن بعدها بسنوات الزواج والأطفال لتتحول القاصة لمديرة منزل ولتنتحر كل أحلامها بحرارة الموقد وبرودة البراد وصراخ الصغار، سنوات مرت وبي هذا الصراع الذي لم يجد طريقا للحسم، فماتت الرغبة واختفى الوهج وولدت الاسئلة مبتورة الأجابات .
وقت ليس بالقصير أبدا، عشرون سنة مضت وربما أكثر حتى قمت ذات مساء وقد هرب النوم وبصدرى اشتعلت رغبة في الكتابة لم أعرف لها سببا.. يومها عدت ، نعم عدت ولم أكن قد خططت لذلك ، لكنها كانت بداية التدوينات وهذا الشحن الداخلي الذي حفزه الصمت الطويل فأبى إلا الانفجار.. بعدها أدركت ما كان ينقصني، تلك البنت الي سكنت روحي وملامحي وخبأتها بضلوعي لسنوات، تلك التي رمت خلفها مخاوفها وحلقت فوق سنوات نضجها وأمومتها.. تلك الصغيرة عادت لتمسك بأقلامها ولتشاغب بياض الصفحات.. تفاجأت بعدا بأنني كونت أولى مجموعاتي القصصية وكنت أعطيتها عنوانا جاذبا له عديد من الدلالات” ربما يكون مغلقا” كانت أولى رسائلي إلى الناس.. ومن بعدها جاءت مجموعتي القصصية الثانية ” بطعم التوت” ثم روايتي.” دانتيل”.
۲- ما مدى تأثّرك من الوقائع من حولك وهل تعدين من الروائيين الواقعيين؟
لم أكتب رواية للتسلية أو لتضييع الوقت وكنت أرغب كما يرغب المبدع أيا كان إبداعه وكيفما يمكن تصنيفه أن أثير الأسئلة حتى لو لم أنجح أبدا في إيجاد الإجابات.
ولو لم تلاحظوا ان كتابتي انسانية تنقلت في اكثر من مكان بأكثر من فترة زمنية لرصد صور واقعية لامستها عن كثب سواء بحياتي الخاصة في شكل أناس عاصرتهم على اختلاف تصنيفهم وتوصيفهم أوعبر حكايات تناقلتها وصديقاتي، أو عبر رصد نماذج لا حصر لها ولا عد من بشر مجتمعي الذي يمثل أحد المجتمعات الشرقية العربية فثمة خطأ هنا غير مقصود،،لم أمنح أبطال قصصي أسماء بمعظم كتاباتي عامدة تورطك كقاريء كليا في المشاهد.. نعم، هذا ما قصدته.. يمكن أن تصبح أنت الجندي صاحب النياشين على الجدران، أو امرأة دار العجزة، أو هذا الوحيد بانتظار مكالمة لن تأتي أبدا، أو المرأة التي تنتظر حبيبا ابتلعه البحر أو حتى كلهم.
انا لم اطرح مشكلات أبطالي وبطلاتي لأبحث عن الحلول.. فالواقع فعلا لم يعطنا حلولا لأي شيء.. الواقع بإحباطه وانكساراته وتخبطه، الواقع بنقلاته المفاجئة التي تفقدك اتزانك .ليس الهدف من الأدب أن يطرح حلولا أو أن يوجدها بقدر عرض نماذج انسانية قادرة على التعاطي معك أو العكس. أما عن دانتيل فهذا العمل قادرا على اصطياد قراءات كثيرة فالمنتميات للحركة النسائية” “feminists قد يجدون في الرواية عملا يتحدث عن قهر المرأة فى المجتمع الذكورى، يمكن الاستناد هنا لشخصية الأم التى يمارس عليها الأب سطوته حتى بأكثر المشاهد حميمية، هذا الرجل الذي انتقم لماضيه غير المشرف في صور النساء اللائي تعثرن بطريقه بشكل أو بآخر.. ومع ذلك وبرغم هذا الماضي الملوث ظل السيد في نظر الجميع والوحيد القادر على بعثهم وافلاتهم أو تطويقهم وتكبيلهم ، أقصد هنا أبناءه وهذا بعد لا يمكن تجاهله في مجتمعاتنا الشرقية حيث أن لذكورها نصيب الأسد في كل شيء.
۳- برأيك ما هي الموانع الكبيرة التي ستواجهها الكاتبة العربية في العالم العربي في الوقت الحاضر؟
خاصة عند الإهتمام بحقوق المرأة الإجتماعية.
مجتمعاتنا الشرقية ذكورية الطابع رجولية الهوى لذا فكل ما يمس المرأة العربية على المحك وبالذات ما يعتبره البعض شأنا خاصا، تلك الأحاديث التي تدور داخل البيوت وتحملها النساء لأسرتهن ويخبئنها تحت الوسائد، تنهمر مع الدموع.. تتطاير مع الأفكار وتعود لتسكن الضلوع، الصمت المقهور أو الأحاديث المبتورة ، نصف ما يقال ونصف ما يخفيه السكوت، حقهن في الحياة، في الحب والشعور، في العمل في الذمة المالية المستقلة، في الكراهية والرفض، أنواع من الظلم الاجتماعي والاقتصادي عانت منها المرأة على مدار عقود، أساسها التهميش والإقصاء ، معظم ما يدور في الغرف المظلمة وبين الجدران من قهر انساني تتجلى معظم صوره وعنوانه الوحيد الاستغلال، أمور تعاني منها السيدات على اختلاف ثقافاتهن وحظهن من التعلم وبصرف النظر عن أوضاعهن الاجتماعية..كلها أمورتحدث ولا زال البعض يعتبرها مناطق شائكة لا يمكن التعرض لها أو الإشارة لها من قريب أو بعيد، أجده ظلما لكنني كحرية عانيت مثل أغلبهن وخلقت معاناتي تلك الإنسانة التي يعتبرها البعض عدوة للرجل، مع أنه أمر لم أقصده! كل ما قصدته عبر كتاباتي وخاصة تلك التي انتصرت للمرأة مجرد لحظة تنوير، مجرد تسليط ضوء على الحاصل بالفعل. تقول د . جمان هردي الباحثة في قضايا المرأة: ” إن المرأة تتبنى رؤية قامعها وتتحول لوكيلة للنظام الأبوي وتقوم بضبط النساء الأخريات ليطعن النظام العام” وأي ظلم أبلغ من هذا الظلم ؟! أن تظلم المرأة على يد امرأة مثلها اختارت لها نفس المصير وحالت بينها وبين حريتها..المرأة في مجتمعاتنا الشرقية مهمشة فكريا ومستغلة جسديا .
رجال مجتمعنا أنانيون بحكم التربية، تنتصر لهم أحلام وآمال أمهاتهم، تنصرهم رغبات الآباء وطموحهم لذا ان حاولنا توجيه الدفة باتجاه المرأة يبدو الأمر ضربا من الجنون، أرى البعض أيضا غير عادل فيما يخص النظرة لما يسميه البعض الإبداع النسائي مع انني أرفض هذا التصنيف رفضا قاطعا، فكيف يمكن التمييز فيما يخص الإبداع ومنذ متى كان الإبداع عنصريا وكيف يمكن حصر الكاتبة العربية في الشأن الخاص وتوجيهها بينما أجد الكثيرات حلقن لأبعد من تجاربهن الذاتية .
۴- أصبحت رواية “أسود دانتيل” محبوبة جداً لدى الجمهور العربي، ما سبب شهرتها؟
تلك الرواية في نظر البعض تحدثت عن الغواية برغم انها تناولت الفقد كمحرك أساسي للأحداث والتي حركت شخوصها كل باتجاهه فبداخل كل منهم رجل كان أو امرأة شجن ما تجاه فقد ما أملى عليه خياراته، أردت أن اتساءل عما يمنحه الرجل مقابل المتعة وما تمنحه المرأة مقابل الحب، كتبت عن تلك المساومات البغيضة التي يفرضها الذكور على اختلافهم وعن تلك التنازلات المشروطة التي تفرضها أحيانا النساء في المقابل ، كانت عالما متخما بالحكايات يسير على قضيبين أبدا لا يلتقيان، ربما أنها لامست النساء بشكل أساسي ربما لكون البطلة أنثى.. فانتصرت لمآسيهن وانكساراتهن.
من أكثر الأمور الجاذبة فيها أنني انتهجت أسلوب الفلاش باك اعتمادا على الذاكرة حتى انني اعطيتها جملة تصديرية أسفل العنوان” عن مكيدة الذاكرة”، وجدته مربكا أحيانا ووجده البعض مميزا كون الذكريات شريكا أساسيا في صناعة هذا العمل، ربما كان هذا التكنيك أكثر ما ميز الرواية تماما كخلق تلك العلاقات الدافئة التي تربط أناسها بالأماكن، أسود دانتيل هي حالة امرأة متعددة الوجوه والمشاعر ترى كل شيء بعين القلب، تحمل عقدا طفولية كغالبة نساء مجتمعاتنا، تبحر في نفس الأنثى بمراحل عمرها المختلفة، تجسد اخفاقات واحباطات النساء في مجتمعاتنا الشرقية، هي قصة امرأة متأرجحة على حافة السعادة فلا هي تصل ولا هي تتعثر، تشبهنا ربما حد التطابق.. أيضا كونها عاصرت ثورة يناير ۲۰۱۱٫٫فكأنما أرخت لتلك الفترة
أحد الأسباب أيضا كونها تعرضت لمأساة فلسطين، وهذا الحنين الجارف الذي ظل لزمن كبير الشاغل الأكبر للمثقفين العرب وللمواطن البسيط العادي، تناولت البيت الفلسطيني وتراثه حتى الغنائي منه.
۵- ما الهدف من كتاب “أسود دانتيل”، وهل هذه الرواية مرتبطة برؤيتك لقضية المرأة؟
أجده سؤال محيرا، فقصصك تفرض حضورا على غير استعداد، قد تفاجئك زيارات شخوصها بنومك، أو بينما تعد طعامك، أغلب أفكار كتاباتي كانت بينما أرتب بيتي أو أجلي الصحون، لكن دانتيل كانت رغبة لحوح بالتخلص من عقد ترسبت على مدار سنوات كونها هذا القمع الذكوري لكل ماهو حق انساني في الحياة لكائنات شاء حظها السيء أن تولد نسوة.. إشكالية المرأة مع الرجل وانعكاسها على المجتمع، العلاقات الموجعة التي يتسبب فيها رجال على اختلاف صفاتهم كآباء أوأخوة أو أزواج أو حتى زملاء عمل، مثقفين كانوا أو منغلقين، تلك الرؤى السرمدية للمشاعر التي لم تتحقق أبدا، رغبة أيما امرأة في أن تكون مستقلة برغم احتياجها للدعم المتواصل غير المشروط. .
هنا مثلا تواجه بطلتي أزماتها النفسية بمسبباتها وعالمها المتخم بالشخوص، في طقس يومي تعمد فيه لاستدعاء الماضي بشكل جد مرهق ومؤلم، في محاولة أخيرة للتخلص منه . تلك كانت فكرة الرواية والتي قررت كتابتها لمساعدة هؤلاء الذين تعلقوا بالأمس فغرسوا أقدامهم فيه وأضاعوا كل الفرص الممكنة لتخطيه والمضي قدما.
تكشف “أسود دانتيل” بجرأة مناطق صادمة في حياة البطلة، حيث يلعب الأمس دورا غير محدود في صنع الحدث .كيف يمكن له أن يكون مؤثرا بحياة صحفية شابة متطلعة للغد تبحث عن مستقبل بينما تلاحقها نكبات الماضي ..وهي حتى إن أدركت أنها لم تكن غير ضحية لأب مارس سلطة ذكورية متسلطة بقسوة غير مبررة تظل الحقيقة غاية في الصعوبة، فكلنا بالفعل متورط ولابد لأحد ما أن يدفع للنهاية ولورغما عنه.
“جورية عبد الحكيم” امرأة من نبت هذه الأرض تمثل الكثيرات من بنات جيلها ، خاضت نفس المعارك، خرجت بنفس الجراح.
۶- هل لديك معرفة عن الأجواء الأدبية والساحة الأدبية في إيران؟ ومن تتابعين من الكتاب والروائيين الإيرانيين؟
لا يخفى على جمهور المتابعين لحركة الأدب في إيران كون الشعراء حلقة الوصل الأكثر أهمية في هذه المنظومة ، إذ تتردد أشعار حافظ شيرازي في أحاديث الناس اليومية على اختلاف توجهاتهم وثقافتهم، بل حتى ان البسطاء الذين لم يحصلوا على قدر من التعليم يحفظونها عن ظهر قلب، حتى ان الشعر له دلالات سياسية في بلد عانى ولعقود من الاستبداد .نحن هنا نتناقل كتابات جلال الدين الرومي الشاعر الصوفي .. كذلك كتابات عمر الخيام. لكن أكثر ما فاجأني كتاب ألف ليلة وليلة الذي جمعت قصصه على مدى العصور من مناطق متعددة، غير أن نواة القصص تتمثل في مجموعة فارسية عنوانها” هزار أفسانا” وتعني” ألف حكاية وحكاية” .
أما عن الأدب في ايران حديثا فقد ظهر في أخريات القرن التاسع عشر وبدايات العشرين، ولعل أبرز نتائج الثورة الدستورية تبني فكرة الحداثة باعتبارها حلا فاعلا ليس لتحديث المؤسسات السياسية فحسب وانما للحراك الأدبي الإيراني أيضا .
أعتقد ان افضل ما يقال في هذا الصدد أنه أصبح من الضروري أن يواكب الأدب عموما التطور بحيث يعكس واقع مجتمع يمر بمرحلة انتقالية.
صادق هدايت عراب الرواية الفارسية الحديثة ترجم العديد من أعمال إدغار الان بو ، فرانز كافكا، أنطون تشيكوف ، دوستويفسكي وغي دي موباسان للفارسية.لكن أبرز ما يميزه تأثره الواضح بكافكا.. من قرأ البومة العمياء يدرك كيف عكست المناخ السياسي القمعي الذي فشل في تحقيق المثل العليا للثورة الدستورية، كان سوداويا متأثرا بكل مجريات الأحداث وبهذا الكم الهائل من التناقضات للحد الذي جعله منسحبا من الحياة العامة وأخيرا منتحرا.
يبدو أن إيران عانت طويلا طويلا بالشكل الذي سمح لهذه المعاناة بالتغلغل لكل ما يسمى أدبا إيرانيا، الرواية بشكل خاص أعتبرها الباب السحري الذي يمكن من خلاله الولوج إلى ثقافة وتاريخ الأمم.
۷- ما سنقرؤه من حرية سليمان في الفترة المقبلة؟
كنت أخطط لكتابة رواية معاصرة تعود أصولها للجنوب وهي منطقة خصبة غنية بالحكي، وكنت قررت منحها عنوان” رسائل البر” حيث ان للبر رسائل لا تخطيء عناوينها ولا تخطيء متلقيها، رواية تتمتع بقدر من الخصوصية أتخيل كونها عامرة بالأجواء الصوفية ومردودها الشعبي وعلاقة كل ذلك ببيئة شخوصها، الاغتراب خارجيا وداخليا ،التقاليد والموروث وعلاقتهم بتكوين الشخصية ، رواية تناقش أبعادا عدة وتركز على الجوانب الإنسانية لبطلها” يحيي”. أتوقع أن أنتهي من كتابتها بمنتصف العام القادم إن شاء الله .
برگردان متن و مصاحبه کننده : فاطمه نعامی
ممنون از سایت خوبتون واقعا لطفا یسر هم به سایت مخچه بزنید